دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری ، فکر می کند . دست نوشته هایی شامل : تاریخ ، سیاست ، جامعه و ...

دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری ، فکر می کند . دست نوشته هایی شامل : تاریخ ، سیاست ، جامعه و ...

این بن بست باز است !!

این بن بست باز است !!


اگر شما هم از کسانی باشید که از محله های ستارخان و باقر خان و بهبودی و خیابان رودکی و خوش شمالی هر از گاهی رد می شوید بی شک پسرک فال فروشی رو حداقل به چهره می شناسید . پسرکی که قریب به دو سه سال هست که هر هفته در محل های یاد شده می بینمش و هم کلام شدن باهاش انصافا خیلی سخت تر از اون چیزی بود که فکر می کردم و باید عذر خواهیی هم قبل از هر چیزی بکنم و دلیل آن هم ضعیف بودن احتمالی متن هست که علتش نقصانی است که همیشه در کلام من وجود دارد و این بار با درجه ی بالاتری در این متن بچشم می آید و من در مورد این مطلب و بسط وسیع آن احساس عجز می کنم .



شاید بهتر باشه به مطلب برگردم و در مورد سعید صحبت بکنم ، پسری که به گفته ی خودش تنها سر گرمیش جمعه بعد از ظهراست که در پارکی واقع در قلعه حسن خان فوتبال بازی می کند ، پسری که موسیقی را دوست دارد و شنیدن صدای مجید خراطها براش بی نهایت لذت بخش است و بقول خودش آهنگی با مضمون این وصیت منه موهای تنش سیخ سیخ می شه .


پسری که با تمام محدودیت ها در حالیکه در سوم راهنمائی هست معدلش 19/36 هست .


قرارمون با سعید رو در جلوی یه دکه روزنامه فروشی گذاشتیم و از اونجا به سمت پارک اوستا رفتیم ، شاید دلیل اصلی انتخاب این پارک باد شدیدی بود که در سطح شهر وجود داشت و با احتمال اینکه این باد در روند و صدای ضبط شده در مصاحبه ایجاد اختلال می کند پس باید پارکی انتخاب می شد که دیوار های بلندی آنرا احاطه کرده باشد ؛ در هر حال دعوت می کنم تا خواننده این مصاحبه باشید :


خوب ، اول یه دونه ؛ حالا چون خودمونیما یه مقدار در مورد کلیت زندگیت بهم بگو 


( سعید که متوجه منظورم نشده با حالت پرسشی می گه ) کلیت زندگیم ؟!؟!؟


مثلا کجا زندگی کردی کجا اول بدنیا اومدی ؟


من افغانستان بدنیا اومدم و دو سالم بود اومدم ایران 


با خونوادت دیگه ؟ پدر و مادر و ... ؟


آره ، پدرم زودتر اومده بود بخاطر اینکه اونجا جنگ بود 


تقریبا حدود سالشو می تونی به من بگی ؟


70 بود . ولی خودمون 72 اومدیم . پدرم دو سال زودتر اومده بود پدرم بخاطر اینکه جانباز بود می خواستن بکشنش دیگه جنگ بود . فرار کرده بود اومده بود ایران بعد دو سال ما فکر کردیم رفته زندان ولی زندان نرفته بود .


کار می کرده ؟


آره ، اومده بود ایران نامه فرستاد که شما هم بیاین .ما هم اومدیم ایران و وضع مالیمون بد بود دیگه . وضع مالیمون خراب بود و توی باغ زندگی می کردیم بعد یه دونه از داداشام هم از خونه فرار کرده بود . داداش وسطیم اون یکی داداشم دستش شیکسته بود .


اون بزرگتر از توئه ؟ کوچیکتر از توئه ؟


همشون بزرگتر از من هستند ، دو تا برادر بزرگتر از خودم هستند . دو تا هم خواهر دارم .


پس ته تغری هستی دیگه ؟ بچه آخر آخر ؟ ( اینو برای خودمونی تر شدن صحبتام با سعید گفتم که یه مقدار از خشک بودن در بیاد صحبتاش )


آره ، داداشم هم که دیگه کار نمی کرد و بابام هم که مریض بود خرج شیش نفر رو خودم می دادم . آدامس فروشی و فال .


یعنی تکی خرج خونوادت رو می دادی ؟ همین سال 72 ؟ 


نه الان رو می گم که 16 سالمه . وقتی 14 سالم شد خودم خرج خونوادم رو می دادم و الان 12 ساله کار می کنم . 


عین 12 سالش رو هم قلعه حسن خان بودید ؟ بعد همه این 12 سال رو تو کار کردی ؟برادرات ، خواهرات ، پدرت ؟


داداش وسطیم که شیش سال بود خونه نیومده بود . که الان برگشته می ره سر کار و داداش بزرگم می ره سر کار کفاشی و آبجی بزرگم هم ازدواج کرده و اصفهانه و دوتا بچه داره که یه دونش پسره یه دونش دختره  .


خدا نگهشون داره .


مرسی


همسرشون هم افغانیه ؟


بله افغانیه و با همشهری خودمون ازدواج کرده .


بعد سعید هم پدرت هم مادرت افغانی هستند ؟


بله


بعد گفتی که پدرت زخمی شده بوده .


آره پدرم تو افغانستان که جنگ بود تیر خورده بود و جانباز بود . 


جزو گروه های شیعه یا مال همون گروه احمد شاه مسعود بوده ؟


بله ، از همون گروه احمد شاه مسعود بود


برای درمان اومد ایران ؟


بله برای درمان اومد و بیماری که الان داره ادامه همونه . 


عجب ، خوب توی کدوم شهر افغانستان بدنیا اومدی ؟


کابل 


راستی چه جوری اومدید ایران ؟


قاچاقی اومدیم ، نصف راه رو با کشتی اومدیم و نصف راه رو با شتر و الاغ و اسب .


کشتی ؟ افغانستان که دریا نداره 


چرا ، وسطای راه با کشتی از یه آب گذشتیم .


آهان فکر کنم هیرمند باشه منظورت . چقدر از صحنه های بچگیت یادت میاد .


همش جنگ !


( اینجا باد شدید می شه و کیفیت صدای جفتمون افت می کنه )


گفتی از چهار سالگی کار می کردی ، یعنی یه ریز  ؟ اولین کارت چی بود ؟


از چهار سالگی قشنگ دارم کار می کنم . از اولش هم فال فروشی می کردم .


از اول ؟ یعنی کارخونه ای یا تعمیر گاهی ، کار گاهی جایی اصلا کار نکردی ؟


توی چاپخونه کار کردم توی کفاشی هم کار کردم . اون موقع چون کارت اقامت نداشتیم نمی تونستیم کار کنیم .


الان دارید ؟


آره الان راحت می تونیم کار کنیم کارت داریم .


برای چی از اون کار ها در اومدی ؟ ( اینجا بعلت شدت عجیب باد واقعا نا مفهوم می شه دیالوگا )


هم درآمدش کم بود هم به درسم لطمه می زد و مدرسه نمی تونستم برم ، وقت گیر بودن . 

( اینجا یکی دوتا بچه ی شش و هفت ساله هم به طرف ما میان و با سعید سلام علیک گرمی می کنن بعد از چند ثانیه سعید حواسشو باز به طرف من محدود می کنه )



سعید در آمدتو چه جوری خرج می کنی ؟ 


روزی 14 تومن در میارم .


حالا گفتن در آمدت میل خودت بود و من خیلی اصراری بهش نداشتم ولی بیشتر دوست دارم بدونم چه جوری خرجش می کنی ؟


3 تومنشو برای خودم بر می دارم . دو تومنشم قایمکی می دم مامانم جمع بکنه برای خودش و نه تومنشم خرج می کنیم برای خونه .


سه تومنی که برای خودت بر می داری رو چی کار می کنی ؟


2500 فال می خرم . پونصد هم برا کرایه ماشین . 


چندتا فال بهت می دن ؟


83 تا


دقیق هم می شماریشا ( اینجا خندم می گیره ) ، حالا چند وقته کارت اقامت داری ؟


یه ده سالی می شه .


پس از اولش هم توی مدارس ایرانی درس می خوندی ؟


نه ، مدارس افغانیا .


داریم ؟


آره داریم منتها تا سوم راهنمائی بیشتر نداریم .


پس الان باید چیکار کنی ؟


دو سال از درسا عقب می افتم . باید برم امتحان آموزش پرورش بدم . اگه قبول بشم می تونم مدارس ایرانی درس بخونم .


این مدارس افغانی چه جوریاست ؟


معلماش افغانین ، ولی درساشون ایرانیه . 


وضعیت درسیت چه جوریه ؟


خیلی خوبه ، معدلم 19/36 شد ترم اول .  هر سال معدلم  19/66 می شه ( قرار شد سری بعدی کارنامشو برام بیاره )


سعید ، دوستایی که داری همه افغانی هستند ؟ دوست ایرانی نداری ؟


آره همه افغانین ولی دوست ایرانی هم دارم .


دوستاییت که می دونن تو کار می کنی بر خوردشون باهات چه جوریه ؟


خوبه . همشون می دونن کار می کنم و برخوردشون خوبه .


اونا هم کار می کنن ؟


نه اونا کار نمی کنن فقط خودم کار می کنم .


حس خاصی در این مورد نداری ؟


نه


مدرست چی ؟ می دونن کار می کنی ؟ برخورد اونا چه جوریه ؟


معلمام می دونن ، همشون می گن افتخار می کنن که من کار می کنم . 


خیلی خوبه ، خودت هم به این نتیجه رسیدی که باعث افتخاری ؟


اره ، خیلی خوبه .


حالا کمک خاصی توی زندگیتون هست ؟ کمیته امداد و ... یا به پدرتون بخاطر جانبازیش کمکی و ... ؟


نه ، هیچی . همه بارهای مالی گردن خودمونه .


آخه الان می دونی یه مقدار واسه من پیچیده شد این قضیه ، یعنی کمکی بخاطر جانبازی پدرت ... ؟


آخه پدرم کارت جانبازیشو گم کرده توی افغانستان و دیگه هم نرفته دنبالش .


اصلا برنامه ای برای رفتن به افغانسات ندارید ؟


نه ، مادرم می خواد بیستم بره . 


برای همیشه ؟


نه می خواد بره سری بزنه به فامیلاش ، اگه اوضاع خوب بود می ریم ( البته منظور سعید برای یه مدت کوتاه هست نه همیشه ) 


خودتون تصمیم خاصی برای برگشتن به افغانستان ندارید ؟


نه ، جنگه بعدش هم ما اینجا راحتیم .


از وضعیت زندگیت برام بگو ، برنامه روزانت ؛ چیکار می کنی ؟


صبح ها توی خونه درس می خونم ، بعد از ظهرا مدرسه ام شب ها هم کار می کنم . روزای تعطیلیم هم صبح ها می رم می گردم و بازی می کنم و بعد از ظهر ها هم سر کار هستم .


تا حالا شده پلیس و بهزیسیتی و نمی دونم از این چیزا بهت گیر بدن و بگیرنت ؟


چرا بهزیستی شده . 


چی بهت می گن ؟


بهزیستی می گیرن می گن کار نکن بعدش فکر می کنن پدر و مادر نداری نگهت می دارن ولی وقتی فهمیدن پدر و مادر داری ولت می کنن یعنی مادر پدرت میان آزادت می کنن .


یعنی هیچ اتفاق خاصی بعدش نمی افته  ، یه پیگیری از طرف بهزیستی یا حمایتی ؟


نه هیچی . ولی اونایی که پدر و مادر ندارن بزرگشون می کنن بعد زنم بهشون می دن و می گن زندگی کنید .


( من بازم خندم می گیره و می گم ) برا چی زن ؟ زوریه مگه ؟ کار چی می دن بهشون ؟


آره دیگه ، کار هم بهشون می دن فکر کنم .


پلیس چی ؟


آره ، یه بار یادمه یه خانومه النگو هاش گم شده بود انداخت گردن ما بعد که فهمیدن ما بر نداشتیم آزادمون کردن .


حالا مگه تو اصلا دور و بر اون خانوم می چرخیدی ؟


آخه اونجا کاسب و فال فروش زیاد بود بعد گیر داد به من و منو گرفتن .


تا حالا شده NGO ها و این تشکل هایی که حمایت می کنن از بچه هایی مثل تو بیان پیشت بگن بیا عضو ما شو یا حمایتت کنن ؟


نه تا حالا نشده .


حالا می گی پلیس و بهزیستی مانع از کار کردنت شدن تاثیری هم روت داشته ؟


نه هرچی هم بگن من باز فال می فروشم ( با خنده می گه )


دوست داری آیندت چی بشی ؟


می خوام دکتر بشی . برم دبیرستان می خونم تا دکتر بشم .


( اینبار یه دختر فال فروش با یک پسر بچه به سعید نزدیک می شوند و مصاحبه را ناچار قطع می کنیم )


حرف خاص دیگه ای داری که بگی ؟ توقعی یا چیزی از گروهی تشکلی و ... داشته باشی که بگی ؟


نه


یه سوال الان به ذهنم رسید ، مردم وقتی می فهمن تو افغانی هستی رفتار خاصی بهت پیدا می کنن ؟ یا حالت خاصی ؟


آره ، ما رو اذیت می کنن . می گن فلانی افغانیا بریم اذیتش کنیم . یا میان می گن چقدر پول داری و بچه ها افانی رو توی قلعه حسن خان کتک می زنن و هیچکسی هم حمایت نمی کنه مارو چون اونجا بیشترن ایرانین .


شبا چه جوری بر می گردی قلعه حسن خان ؟


با رفیقام می رم ، چند نفری . 


قرار بود پریروز این مصاحبه رو بگیریم و گفتی که مادرت نذاشته بیای ، چرا ؟


مادرم می ترسه بیان بگن بهزیستی گرفته منو بعد بیان در خونه . 


پس می ترسه از اینکه تو کار می کنی ، و می ترسه تو گرفتار بشی ؟


آره 


باشه ، خیلی لطف کردی .


تموم شد ؟


آره . 


=============================


صحبت کردن با سعید و دیدن حالت ترسی که داره بیشتر من رو به این مطلب می رسوند که اقلیت هایی مانند سعید از آسیب پذیرترین اقشار جامعه هستند  . 


جا داره چند تا نکته رو در مورد این مصاحبه بگم :


1- اول از پوریا و طه عزیز که کمال همکاری رو در چیدمان سوالات و نحوه های برخورد با سعید رو با من داشتند یه تشکر بکنم . ( وبلاگ های جفتشونم توی لینکای روزانم هست سر بزنید بهشون )


2- این مصاحبه در  اصل 25 دقیقه بود که 13 دقیقه آنرا برای دانلود گذاشتم و بصورت نوشتاری هم که با اندکی تلخیص گذاشتمش .


3- دوست داشتم یه عزیزی که خودش می دونه کی هست توی این مصاحبه حضور می داشت .


4- شماره تماسی رو از سعید در اختیار دارم و دوستانی که با توجه به شرایط سعید می تونن کاری براش بکنن مثل یه شغل دائمی یا یه سری چیز هایی که بتونه کمکش کنه بهم بگن تا شمارشو در اختیارشون بذارم . 


5- برای دانلود این مصاحبه به این لینک برید .


http://www.4shared.com/file/95952199/f0b7c910/1001881839_00.html


6- سعید و امثال سعید خیلی زیادن ، مراقبشون باشیم .


==========================================================


یه مقدار هم از خودم بگم .


دیشب بارون قشنگی حوالی دو صبح داشت می زد و انقدر وسوسه انگیز بود که من بخاطرش از خونه خارج شدم و برام خیلی خوشحال کننده بود که دوستانی بودند که حتی اون موقع صبح هم یادی از ما کردند و بیادم انداختند که با دیدن بارون یاد من هم می افتند .


امروز صبح زود هم برف یاد یه عزیزی رو توی  ذهنم روشن کرد . امیدوارم لذتی که از بارون می برم رو اون بتونه از برف ببره .


دو روز پیش هم با دو سه تا از دوستان به قصد آبعلی از خونه خارج شدیم که از جنگل ها آمل سر در آوردیم 

جاتون خالی چون واقعا خوش گذشت . قدم زدن توی جنگل با یه نسیم خنک واقعا رویاییه .


( این عکس رو هم برای یه تجدید خاطره از اون روز گذاشتم )


موفق باشید و سربلند .


مانی

زندانی به وسعت تفکر دینی ، و این است ابتکار تاریخی !!!

زندانی به وسعت تفکر دینی ، و این است ابتکار تاریخی !!!

تقریبا سه روز هست که وقت آزاد تری نسبت به گذشته دارم و بالطبع فرصت اینترنت آمدن و جستجو کردن در انواع و اقسام سایت ها برام راحت تر شده . 

خواندن خبر هایی از جمله تجاوز فلان گروه پسر به یک دختر و یا کلاهبرداری یک پزشک از 15 تا زن بیوه و مصاحبه بازیکنان و مربیان استقلال و پرسپولیس معمولا در رنج  پر بازدیدترین خبرها قرار می گیرد و اگر هم جایی بماند به انصراف خاتمی و سو گیری انتخابات به طرف میر حسین و ... ختم می شود . 


صحبت امروزم نه استقلال هست  و نه پرسپولیس و نه بزهکاری عده ای بیکار که جز دید زدن نوامیس مردم کاری ندارند و نه قرار است زنانی را بخاطر ساده بودنشان در باب کلاهبرداری های صورت گرفته زیر سوال ببرم !!

صحبت فراتر از این صحبت ها است و اینجا شاید گوشه ای از آن به انسان ختم شود ولیکن در حقیقت به کرامت انسانی مربوط است .


شاید موضوعی که باعث شد دست به نوشتن ببرم خواندن خبری بود با این تیتر :


ابتکار حماس برای ازدواج همسران شهدا


متن خبر بسیار ساده و گیراست :


پایگاه‌های خبری فلسطینی اعلام کردند، جنبش مقاومت اسلامی حماس در یک ابتکار عمل جدیدی اعلام کرده هر کس با یک زن شهید ازدواج کند، پاداش دریافت خواهد کرد.
به گزارش شیعه آنلاین، این پایگاه‌های خبری فلسطینی در ادامه افزودند: جنبش حماس با این کار قصد دارد اولا زنان بیوه و کودکان یتیم را از بی سرپرست بودن نجات دهد و دوما جوانان را به ازدواج ترغیب و تشویق کند.
این پایگاه‌های فلسطینی در ادامه نوشتند: البته حماس برای مردان و جوانانی که قصد انجام چنین ازدواجی را دارند، تعدادی شرط قرار داده است. یکی از این شروط این است که اگر ازدواج با زن شهید ازدواج دوم فرد است، باید حتما ثابت شود که توانایی اداره و سرپرستی دو خانواده را دارد. شرط دوم این است که او فردی با اخلاق و مؤمن باشد تا از روی هوس این کار را انجام ندهد.
کارشناسان مسائل اجتماعی در این باره می‌گویند: چنین طرحی می‌تواند به عدم فاسد شدن جامعه غزه کمک کند به ویژه اینکه تعداد زنان بیوه در جنگ اخیر 22 روزه ارتش صهیونیستی علیه غزه به شدت افزایش یافته است.
دسته‌ای دیگر از کارشناسان نیز این طرح را مورد انتقاد قرار داده و اعلام کردند که چنین طرحی موجب افزایش تعداد دختران ازدواج نکرده می‌شود.


لینک خبر 


لازم به تذکر است که من اساسا با روح این ابتکار شرم آور که عملا کرامت حیوانی هم در آن رعایت نمی شود مشکلی ندارم و مشکل اصلی من با این تفکر ارزش گذاری روی یک زن است !!

اینکه به جماعتی برای آنکه لطف می کنند و نمی گذارند که یک وقت خدایی نکرده عده ای زن بی شوهر بمانند جایزه بدهند نه در مخیله ی من می گنجد و نه اینکه الان قرن 5 هجری هست که بر حسب سنت رسول الله کسی بخواهد فردین بازی در بیارود و بعد هم اسمش را بگذارند فداکاری و ابتکار !!!


آری ، ابتکار است ؛چرا که  این تنها هنریست که از امتی جاهل صادر می شود ، وگرنه در هیچ مملکتی اینگونه وقاحت ها دیده نمی شود و به حقیقت که حقوق بشر برای ایشان سنگین و گنگ است و بهتر است ابتدا به ایشان حقوق حیوانی آموزش داده شود !!


طبق آمار تعداد کشته شدگاه غزه 1400 نفر بر آور شده بود ( آن هم با کلی تردید چرا که تا سه روز قبل از این آمار تعداد کشته ها کمتر از 100 نفر بود ) با فرض همین 1400 نفر ، بی شک سهمی را باید به زنان بگذاریم و سهمی را به کودکان و سهمی را به جوانان بدون همسر و نهایتا عده ای که شاید تنها یک چهارم این جمعیت را تشکیل دهند باقی می ماند که ...


هرچند من به جنبش حماس این حق را می دهم که به فکر این ابتکارات هنری بیافتد چرا که مسئولان جهاد و سازندگی ایران با صرف هزینه و تخصص بسیار ، در حال ترمیم خرابی ها هستند و دوستان حماسی با فراغ خاطر می توانند به این آسیب های اجتماعی بپردازند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


همه اینها در حالیست که اصلا هم مهم نیست که ما در آغاز سالی هستیم و باز هم اصلا مهم نیست با تورم غیر رسمی 30 درصد و رسمی 19 الی 20 درصد و گرانی های شب عید ، چند میلیون ایرانی در مقابل خانواده هایشان شرمنده هستند و باز هم مهم نیست که اصلا آیت الله مکارم شیرازی دیروز افاضات فرمودند که چهارشنبه سوری باید حذف بشه چون یه عمل بی خود هست و اصلا هم مهم نیست که محمود احمدی نژاد امروز صبح آقای مشائی که پدر عروسشان هست را به سمت دیگری نیز با حفظ سمت در وزارت ، سمت دادند و باز هم مهم نیست که زنی فحاش با نام فاطمه رجبی همسر غلام حسین الهام در طی نامه ای با لحن بسیار گستاخانه ای میر حسین را تادیب کرده اند !!


مهم آنست که با خواندن این حکایت تاریخی ، نتیجه گیری این متن را خود بدست آورید :


(( نقل است که در زمان سقوط اصفهان در زمان شاه سلطان حسین آخرین پادشاه صفوی که افغانان ، اصفهان را محاصره کرده بودند و قحطی در اصفهان بی داد می کرد ، شاه سلطان حسین و عده ای از علمای درباری داشتند در درون دربار بحث این را می کردند که اگر  کشمش در عدس پلو پف کند حرام است یا حلال !!!!؟!؟ ))



مانی


===============================================


این هم از آخرین آپ در سال 1387 .


جا داره چند تا مطلب رو تلگرفی و به سبک تست های کنکوری بگم :


1- 29 اسفند سالروز ملی شدن صنعت نفت هست ، جنبشی که مرحوم مصدق در آن نقش جدی را داشت و جا دارد از شخصیت هایی مثل دکتر فاطمی نیز در این میان یادی کنیم .


2- خیلی دلم گرفته ، بقول یکی از مطلبای پوریا ؛ باز هم انکار می کنی عطر تن ات را؟؟


3- سال 1387 شاید یکی از بدترین سال های زندگیم بود و واقعا پر از سختی و مشغله بود و امیدوارم مشابهش دیگه تکرار نشه !!


4- نکته آخر هم اینکه فقط دو سه روز به سال جدید مونده و همه خیابونا شلوغ شدن و خرید عید و حراجی های مربوطش یکی از جذابترین بخش های این ماجراست و من در عوض سعی می کنم از خونه خارج نشم و بیشتر تنها باشم ، عید هم که بشه با  عیدی  و دیدن انواع اقسام خر و گاو های عاشق که بصورت عروسک هستند و این اقوام هنر دوست ما خیلی بهشون علاقه دارن می گذره و فکر نکنم اتفاق خیلی خاصی داخلش بیافته بجاش امیدوارم عید شما یکنواخت نباشه .


تا یادم نرفته بگم ؛ مبارکه انشالله !!


موفق باشید و سربلند 

مانی

زوال یک تفکر دینی ، جنبه هایی از پوپولیست فکری

زوال یک تفکر دینی ، جنبه هایی از پوپولیست فکری !!


کافیست کمترین مطالعه ای در مورد قرون وسطی داشته باشید تا با تیترهایی مانند بخشش گناهان در مقابل پول و حمام نکردن و تفتیش عقاید و جبر و ... آشنا باشید . 


بیاد دارم که هرگاه در جمعی که عده ای از حضرات حضور دارند جمله ی معروف مارکس مبنی بر دین افیون توده ها را کسی نقل می کرد و همگی بر آن نقد می کردند و این وسط همه نیز به قاطعیت هرچه تمامتر عرض می کردند که ای آقا این جله فقط در مورد کلیسا صدق می کنه که خون ملت رو کرده بود تو شیشه و اون مسیح هست که چنان بلایی را آورد بر سر اروپا که در چند قرن که به وسطی مشهور شد باعث شد مردم از دین زده شوند و در این میان اگر رونقی در تفکر بود نیز بسوزد و ...


همیشه ذهنیت های من بر حول همین مسائل می چرخید تا آنکه در سفر اخیر به شمال در حالیکه در جاده عباس آباد به کلاردشت بودیم برای اندکی گردش در جنگل که راهنمایمان در حالیکه لبخندی از سر تاسف می زد گفت : حدود یک کیلومتر بالاتر از اینجا امامزاده ای است به نام امام زاده علی که تا سه سال پیش وجود نداشت . 


در این بین من که بسیار متعجب شده بودم گفتم جدا !؟؟!

راهنمای گرام ما عرض کردند که بله آقا ، سه سال پیش یه بابایی خواب می بینه که اینجا امام زاده هست و الان هم شده محل چاپیدن پول مردم . 

من و همراهان هم که تا حدی کنجکاو شده بودیم از ایشان خواستیم که اگر امکانش هست ، توقف کوچکی در کنار این بقعه داشته باشند تا کمی آنرا بررسی کنیم !!


نمائی از بقعه مذکور 


بعد از دیدن مکان مذکور با کمی تفکر به چند ایراد کلی از این امامزاده رسیدم :


1- آنچه که در این امازاده بیش از همه بچشم می آمد عدم وجود حتی یک شجره نامه بود . حال آنکه برای شناساندن شخصیتی به اسم علی بی شک نیاز به شجره نامه ای بود تا می فهمیدیم که ایشان کیست .

2- از نکات حیرت آور این مکان که شاید شعور مردم را در حد دراز گوش فرض کرده بودند آن بود که قبری منسوب به بی بی شهربانو را نیز در کنار آن ساخته بودند . حال آنکه قبری به همین نام دست کم 400 سال در کوه های اطراف تهران وجود دارد . و از همه مهم تر آنکه دکتر شریعتی در کتاب تشیع علوی تشیع صفوی بصراحت وجود چنین فردی را با دلایل منطقی رد می کند و آنرا زاییده ناسیونالیست هایی می داند که می خواهند ایجاد پیوندی در میان خاندان باستانی ایران و امامت بکنند !!!

در تصویر زیر نام بی بی را در کنار امام زاده مذکور می توان دید .


3- سومین ایراد کلیی که می توان به چنین مکانی گرفت آن بود که اگر سیر تاریخی علویانی که به طبرستان فرار می کردند و گاه کشته می شدند را بررسی کنیم براحتی در میابید  آنانکه از کوه های البرز جنوبی گذشتند همگی به طبرستان رسیدند و گاه کسانی بودند که در میانه راه دستگیر می شدند از جمله شخصیت هایی مانند امام زاده داوود و امام زاده صالح که همگی در البرز جنوبی گرفتار شدند و کشته شدند و هیچ امام زاده وجود ندارد که در البرز شمالی کشته شده باشد چراکه حکومت علویان طبرستانی به خط مشی فکری زیدی در این محل بودند و اگر هم بنا به فوت باشد خیلی زودتر از این ها باید این قبر ایجاد می شد .

4- عوام فریبی سازندگان آن و عدم رعایت کوچکترین نکته ی مذهبی در این مکان حداقل در ظاهر به واقع آدمی را ریشخند می  کند ، دیدن بنری با این مضمون حقیقتا تاسف آور بود :



دیدن چنین بنری با چنین مضمونی بیشتر به کاسه ی دریوزگیی شباهت داشت که عده ای در دستانشان گرفتند و بنام خدا از خلق خدا دزدی می کنند و خدا را بازیچه ای کردند که با ایشان از مردم کلاهبرداری می کند و این مردم عوام و فریب خورده با روشن کردن شمع هایی بدرستی که حماقت خویش را نمایش می دهند !!


همیشه از دوران کودکی به جمله ی آیت الله مطهری فکر می کردم که چرا کسی به قطار ایستاده سنگ نمی زند و وقتی قطار حرکت می کند سنگ باران می شود ، تا آنکه در این سفر پاسخش را یافتم و آن این بود که اساسا جامعه ی ایستا و خرافی که همگی از دست رنج های خاندان صفوی است از کسانی که فکر می کنند فراری هستند و متنفر و هر آنکه به ایستا بودنشان کمک کند و بیشتر به جهل و یک جا نشینی سوقشان دهد موجبات تکریم خویش را ایجاد کرده .


براستی در جامعه ی رو به زوالی افتاده ایم که جز همان قرون وسطی عاقبتی برای آن نخواهیم یافت ، جامعه ای که خرد در آن جای ندارد و اندیشه های خرافی که در قالب دین تحریف شده به مردم خورانده می شود حال چه به عمد و چه به به سهو ولیکن آنچه که مسلم است آنست که پایان این راه نه ترکستان است نه تحجر ؛ پایان این راه بن بست است ، بن بست !!!!


به یزدان که گر ما خرد داشتیم             کجا این سرنوشت بد داشتیم

=========================================================


مطلب دوم آنکه امشب عروسی دعوتم ، عروسی دوست عزیزم محمد که می تونید وبلاگشو از اینجا  ببینید . محمد عزیز ، پسری که از دبیرستان با یکدیگر همکلاس بودیم و در دانشگاه نیز در یک رشته و در یک دانشگاه قبول شدیم .


این هم خودش حسن ختامی شد بر این مقاله . امیدوارم خوشبخت بشن 


مطلب سوم هم اینکه 20 روز بدور از دانشگاه ؛ ... 


مانی

روز جهانی زن !!

امروز در دانشگاه به همت بچه ها یه سمینار برگزار شده بود در سالن مطهری که حالا نمی دونم اسمشو بذارم پاسداشت زن یا تاریخچه زن و یا اصلا همینجوری یه سمینار در مورد زن !! 


جدا از این صحبتا امروز غروب که داشتم با ماشینم بر می گشتم بطرف منزل با دوتا مسئله فکری خیلی درگیر بودم و حالا بماند دومیش چی بود ( پایین متن توضیح می دم ) ، ولیکن اولیش در مورد همین مطلب بود ؛ اینکه چرا ما روز جهانی حقوق بشر داریم یا روز حمایت از آزادی مطبوعات و روز کارگر و امثال هم که همگی پارامترهایی است تولید شده بدست بشر و در این بین روز جهانی زن هم داریم ؟!؟!


بعد از کلی مکاشفه ، کاشف به عمل آوردیم که شاید تنها دلیلش آن باشد که هنوز کشورهایی هستند و هستیم و خواهیم بود که در جامعه ی استبدادی و مرد سالار همیشه زن را ضعیفه می خوانیم و از جهالت خویش و به نفس تعصب دروغین ، عقده های و کین و کمبود های خویش را بر سر نسلی می آوریم حال چنین روزی را ساخته اند که مثلا من نوعی یادم بیافتد که ای آقا زن هم بشر است !!


زن-58040


باید اعتراف کنم که زن آسیب دیده ترین شخصیت این فرهنگ است و به تحقیق جفایی که به زن می شود بدور از انصاف است و بی شک سهم بسزای این جفا ناشی از سنت و دین است ، شاید جمله ی شاهین نجفی در آهنگ ما مرد نیستیم که تقدیم شده بود جنبش زنان ایران خود نکته ی زیبایی باشد که بدین مضمون بود : 


زنی که گناه بود بودنش ولی بی جرم زنی که استحاله کرده بودنش تو فرم


کوتاه سخن می کنم چرا که نه بنده زن هستم و نه وظیفه خویش می بینم که در این فرهنگ مرد سالار که شاید سه چهارم زنانش به تو سری خوردن عادت داشته باشند و قوی بودن در ذاتشان نیست بنشینم و حقوقی صحبت کنم که حتی خود نیز باورش ندارند . 


زن-


اوج دوری از آرمانهایمان را جایی می بینیم که آقای کروبی برای اولین بار ادعا کرده اند که برای نخستین بار اگر رای بیاورند و گر رئیس جمهور شوند ، یکی از اعضای کابینه خود را زن خواهند کرد . نمی دانم این اتفاق را خوش یمن بنامم و آنرا به گردن جنبش های زنان بیاندازم و یا آنکه آنرا حربه ای تبلیغاتی و چه بسا تغییر جامعه بنامم ولیکن آنچه که مسلم است آنست که اگر تمام دنیا هم به چنین روزی احتیاج نداشته باشند کشور ما دارد تا امثال من نیز بیادشان بیافتد زنان نیز مساوی مردان هستند !!


مانی 


===============================


حالا می رسیم به مطلب دوم که ذهنم رو مشغول کرده بود مثل همیشه یه حکایت هست که به بارون ختم شد ، اول از سعید عزیز که این شعر رو برای من اس ام اس کرده بودن یه تشکر بکنم تا بذارمش دوم هم اینکه امروز این متنو تقدیم می کنم بخودش که می دونه کی هست  ( هرچند امروز شرط شد که دیگه به این مسائل فکر نکنیم و ما هم مطمئنا رو حرفمون هستیم و بی شک در ظاهر ، نمائی بروز نخواهیم داد  ) چقدر حرف زدم بابا بریم سراغ شعر  !!


باران باشد 

تو باشی 

یک خیابان بی انتها باشد 

به دنیا می گویم خداحافظ .


اینم یه عکس از سفر شمالی که با چند تا از دوستان داشتیم و انشالله یه گزارش خیلی دقیق هم در موردش در روز های آتی می نویسم .  ( عکس رو از عمد اینجوری گذاشتیم که شناسایی نشه چهرمون   )


مانی-76475


موفق باشید و سربلند 

مانی



و اینبار تعقل در تامل !!

واقعا روم سیاه ؛ دیگه فقط کم مونده پاره آجرای دانشگاه بهم تیکه بندازه که اقا وبلاگ زدی که آپ نکنی !؟؟! من از همین تریبون با محکوم کردن این مطلب و اعلام انزجار از کاهلی و تنبلی و تن پروری و از این صحبتا ، اعلام می کنم از این به بعد هفته ای یه بار آپدیت می کنم 


این چند وقته بجاش مطلب قشنگ خیلی خوندم که زیبا ترینش این مطلب آقای عبدی بود که صحبتش رو در کلاس انقلاب اسلامی مورخ دوشنبه هم کردم و حاج آقا رو یه مقدار باهاش اذیت کردم !! مطلب در مورد پرتاب ماهواره امید هست که بهتره در موردش چیزی نگم و دعوت کنم خود مطلب رو بخونید .


برای خوندن این مطلب فوق العاده اینجا رو کلیک کنید .


مطلبی که امروز می خوام بنویسم بیشتر تلفیق هست و محوریت دقیقی نداره ، تلفیقی از ابوذر ، چهره ی مورد علاقه ی دکتر شریعتی و کمی هم از شادروان کسروی و یه خورده هم چاشنی تاریخ و سیاست ( چی شد ! ) خلاصه اینکه منو از نظراتتون بی بهره نذارید .



=====================================================


و اینبار تعقل در تامل !!


ابوذر ، مردی از تبار راهزن غفاری که از سابقون محسوب می شود و جزو ده نفر نخست است که اسلام آورد ، اینکه چرا دکتر شریعتی ابوذر رو چهره ی اسلام می داند بحثی پیچیده است و مجالی بسیار فراتر از یک وبلاگ و چند دست نوشته می خواد ولیکن بطور مجمل ،  گر بررسی کنیم پی خواهیم برد که اساسا ابوذر خود نخستین سوسیالیست جهان اسلام است ، به عبارت بهتر تلفیق اسلام و سوسیالیستی که دکتر شریعتی به دنبال می گردد تنها در ابوذر می توان خلاصه کرد . 


هرچند از نظر شخصی اینجانب اسلام و سوسیالیست تنها یک وجه اشتراک دارند و آن هم غیر قابل اجرا بودن هر دوی آنهاست . شاید آرمان های اولیه هر دو زیبا باشند و هر دو بدنبال تعالی باشند ولیکن وقتی هیچ تجربه ی موفقی در این بین نمی توان یافت می توان اذعان داشت که اساسا هردو قابل اجرا نیستند ، هیچ حکومت سوسیالیستی در دنیا موفق نبوده و نماد اسلام و حکومت اسلامی که با نام علی شناخته می شود نیز در زمان خلافت خود علی 5 سال بیشتر دوام نداشت و هرروز این سپاه بود که روزی در بصره و جمل بود و روز دیگر در صفین و روز بعد در نهروان و فردایش کشته شدن در محراب نماز .


ابوذر به واقع شخصیتی است معترض ، آن هم معترض به همه چیز و بیشتر به مثابه آخوندهایی می ماند که بقول کسروی هر حکومتی جز خودشون رو غاصب می دونن و جز برای حکومت مهدی سربازی رفتن و مالیات دادن حروم می دونن و کاری جز غر زدن بلد نیستن و کمترین تلاشی برای بهبود اوضاع نمی کنن و با نام سنت پیامبر و لباس رسول الله در منابر ملت رو فقط تحریک می کنن و با چوب لای چرخ گذاشتن از هیچ کارشکنیی فرو گذاری نمی کنند . 


ابوذر شخصیتی که در هیچ یک از سه غزوه ی بزرگ بدر و احد و خندق حضور نداشته به ابوبکر معترض است و به عثمان پرخاشگر و شاید اگر عمری برایش می ماند به علی هم معترض می شد !!


از نظر نگارنده این روحیه غر زدن وقتی با روحیه ی کذاب مغول مخلوط می شود و به عنوان چاشنی یک فرقه ی خرافی و تحریف شده ی شیعی نیز بدان با الطاف خاندان صفویه اضافه می شود تنها یک محصول دارد و آن هم یک ملت ستم کش در عین معترض !!!!


کسروی با مثالی زیبا این چالش را یاد آور می شود ، وی در شیعی گری می نویسد :


در سال 1330 قمری ( حالا تاریخش دقیق یادم نیست ولی همین حدوده ) در زندان مرکزی شهر تبریز در روز عاشورا عده ای وطن پرست واقعی که در اون ها ثقه الاسلام هم بوده در سرباز خانه بدار آویخته می شوند ، در حالیکه مردم در پشت دیوار زندان فریاد می زدند : داد از ظلم یزید !!!


همه اینها در حالیست که در روز ماقبل اربعین در همین تهران ، در همین پایتخت ، در همین کشور ، در همین مملکت شیعی ، در همین حکومت علی ،


جانباز شیمیایی در مقابل مجلس خود سوزی می کند و فردایش در روز اربعین مردم همین کشور با راه انداختن دسته هایی فریاد از ظلم یزید می کنند و کسی نیست بپرسد ، براستی یزید کیست ؟!؟!؟


========================


نکته 1 : جناب لاریجانی در مصاحبه ای فرمودند این بنده خدا جانباز نبوده و یه معتاد بوده

نکته 2 : اصلا فکر نکنید جناب لاریجانی شعور ملت رو در حد بقره گرفتن 

نکته 3 : روم سیاه یک میلیارد و پنجاه و اندی میلیون دلار رو دولت عدالت گستر نریختن به حساب خزانه و ما صحبت چی می کنیم .

نکته 4 : حمید رضا ترقی عضو ارشد موتلفه اعلام کرد زندگی احمدی نژاد مثل یوزارسیف هست (روزنامه اعتماد چهارشنبه 7 اسفند )

نکته 5 : حاکم کومور گفت تحریم های علیه ایران باعث شکوفایی ایران شده ( برای پی بردن به موقعیت جغرافیایی کومور به نقشه های افریقا در مقیاس های بزرگ نیازمند هستید ) در ضمن خبر هم مال پنجشنبه در خبرگزاری فارس هست .

نکته 6 : خبرگزاری ایلنا هم در روز چهارشنبه طی یک گزارش نوشت که محمود احمدی نژاد و عمر گیله حاکم جیبوتی ( اینم تو آفریقاست و نهایتا اندازه کرج باشه اندازش و بغل اتیوپی هست ) در بیانیه ای مشترک اعلام کردند که ایران و جیبوتی می توانند برای حل مشکلات جهان پیشگام شوند . ( یاد آور می شوم نرخ بیکاری در جیبوتی 40 درصد هست )

نکته 7 : آخر هفته خوبی داشته باشید .

نکته 8 : من رو از نظراتون محروم نکنید .

نکته 9 : مانی 

از رقابت تا اطاله ی کلام !! در نقد اظهاراتی از یاران احمدی نژاد.

دیرروز بود که در حین ورق زدن روزنامه ها نگاهم به ستون جهت اطلاع جمهوری اسلامی ( مورخ چهارشنبه ۹ بهمن ) افتاد و متنی بدین مضمون دیدم : 

حجت الاسلام « مرتضی آقاتهرانی » در گفت وگو با خبرنگاران سیاسی ایرنا « عبور از احمدی نژاد » را شعار مرده ای دانست و تاکید کرد : آنها که مدعی اند هرکس جز احمدی نژاد رئیس جمهور شود بیمارند. آقا تهرانی معلم اخلاق دولت نهم است . 

اساسا تصورم در این باره بدین سو نبوده و نیست که باید شمشیر را در مقابل این افراد از رو بست و جواب های را با هوی داد ولیکن بد ندیدم کمی از تراوشات این مغز بی مصرفم استفاده کنم در این باره !!  

 

اگر کمی بخواهم افق دیدم را گسترش دهم بدین نکته قطعا متذکر خواهم بود که راپورت دادن به علمای قم هر هفته و گزارش دادن به ایشان بی شک در تصمیمات کشوری تاثیر بسزایی خواهد داشت و اساسا چون ایشان ( علمای قم ) از نظر دید و فهم سیاسی و اجتماعی قابل حتی مشورت هم نیستند ، این مطلب بیش از آنکه بتواند ساپورت نظامی حکومت را در پی داشته باشد تیشه به ریشه آن می زند و بدرستی یادم نیست ولیکن تصور می کنم آیت الله مکارم بودند که چند ماه پیش اعلام کردند که بسیاری از تصمیمات حکومتی در قم گرفته می شود !!! 

 

شاید ظاهر ساده ی این جمله تنها این تصور را بوجود آورد که علمای قم در تصمیمات تاثیری دارند ولیکن در بن این سخن ریش هایی نهفته است که شاید تاریخ ۴ ساله ی معاصر ایران را رقم زده باشد و بی شک این قضیه تا مدتها ترکش خواهد داشت !! 

  

وضعیت عجیبی را می بینیم که وقتی ایشان به خارج از کشور می روند اول باید به قم بروند و در بازگشت هم قم اولین مقصد است و چقدر جذاب بود وقتی بیاد می آورم وزیر گردشگری ایشان را به قم راه ندادند !!! حضرات آیات هیچکدام وی را نپذیرفتند و بیش از همه آنچیزی که مرا به حیرت وا می دارد اعتماد به نفس عجیب ایشان و حضرات می باشد !!! 

اگر به این معادلات همسر فحاش غلام حسین الهام یعنی فاطمه رجبی را هم اضافه کنیم ، براحتی لیستی با این اظهار نظرات بدست خواهیم آورد : 

آیتالله جوادی آملی: دانشمندان فیزیک، شیمی، بارانشناسی و زمین شناسی بدون پسوند اسلامی نفهمند .

حسنی، امام جمعه ارومیه: اگر فرد مشرکی را وقتی فهمیدیم که واقعاً مشرک شده، باید او رابسوزانیم؛ اگر با گلوله هم بود اشکالی ندارد.

امام جمعه شیراز: گرانی خانه باعث شد جوان پاک ما به جای مسکن، دوست دختر و دوست پسر بگیرند.

قرائتی: ما آخوندها همیشه مثل گاز اشک آور عمل می کنیم؛ فقط بلدیم گریه مردم را در آوریم. 

آیت الله امینی، امام جمعه قم: سنگسار باید علنی باشد. 

هرچند این تنها گوشه ای از اظهار نظرات بسیار خطرناک می باشد که اگر منصف باشیم می توانیم ریشه اش را از ابتدای دهه شصت جستجو کنیم و در ۴ ساله ی اخیر بارور شده ی آن را ببینیم !! هرچند وقتی بیشتر به این مسئله دقت می کنم ، عدم اظهار نظر از سوی احمد نژاد در این مسائل این شبهه را ایجاد می کند که براستی نکند که خود وی نیز از این قماش فکری باشد ؟!!؟ 

 

هرچند جملات قصاری از سوی سیاستمداران حامی احمد نژاد مهر تاییدی می زند بر این ادعا که اساسا ایشان با بقیه فرق دارند !!! 

احمدی نژاد : مردم با شنیدن نام دموکراسی تهوع میگیرند . (اعتماد 30 فروردین 86)
محمد علی رامین : برای مبارزه با توطئه استکبار ، نام خلیج فارس را به خلیج مسلمانان تغییر دهیم.

عشرت شایق : مردان در استادیومها با دیدن ما زنان عشق میکنند و به رعشه می افتند و جیغ میزنند...گناه دارد چون موجب مریض شدن آقایان می شود (13 دی 84 )
احمدی نژاد : همه مردم دنیا در جریان انرژی هسته ای با ما موافقند ، فقط یکی دو تا از این کشورها مانده اند که آنها هم چیزی از مهرورزی و عدالت نمی دانند. (18 شهریور 86 - واحد مرکزی خبر )
احمدی نژاد : از تمام دنیا برای حل مشکلاتشان با ما تماس می گیرند . ( ایلنا آذر 84 )
احمدی نژاد : در امریکا دانش آموزان امریکایی می گفتند ... شما زنگ بزنید ، ما صدایتان را پشت بلندگوی مدرسه می گذاریم تا همه بفهمند شما چه می گوئید . (آفتاب 23 مهر 85 )
فاطمه رجبی ، همسر الهام : ( در رابطه با احمدی نژاد ) اگر جان بدهم برای این تحفه الهی کم است !

خزعلی ، عضو شورای نگهبان : امام خمینی گفتند کاری کنید که زنان رئیس جمهور
نشوند . (وب سایت معاونت امر به معروف و نهی از منکر نیروی مقاومت بسیج 10 فروردین 87 )
خزعلی ، عضو شورای نگهبان : حضرت علی در کودکی گوش بچه ها ( یی که به پیامبر توهین میکردند ) را گاز می گرفت ! ( سخنرانی در باکو ، روز میلاد حضرت علی )
خزعلی : امیدواریم روزی عید غدیر جای نوروز را بگیرد و عید بزرگ ما شود !
جنتی : 12 فروردین روز عید بزرگ ماست و باید این روز را ( بجای نوروز) جشن گرفت .

مشائی ، مشاور رئیس جمهور : استفاده از روسری در ایران اجباری نیست ،...، ایرانیان در ترکیه می توانند هم مشروبات الکلی استفاده کنند ، هم بی حجاب شوند و هم با مایو بگردند . (آفتاب 6 تیر 85 )
ملا حسنی : ما در اسلام آزادی نداریم .

ناطق نوری : مشکل کشورهای منطقه این است که ولایت فقیه ندارند.

سردار مقصودعینی : همینجا خدمت ایشان ( امام زمان ) عرض میکنم که اگر بخاطر گناهان ما در ظهور شما تاخیر شده است ، ما را از بین ببرید تا راه ظهور باز شود.
سردار مقصود عینی : به برکت همین لباس روحانیت است که بلا از این نیرو
دفع می شود !

حجه الاسلام علی زادسر : به مردم اعلام کنید که نمایندگان هیچکاره اند تا کسی سراغ ما نیاید . ( سایت زادسر 8 آذر 85) 

محمد رضا رحیمی رئیس دیوان محاسبات کشور :در سوریه فردی به من گفت اگر قرار بود که بعد از پیامبر اسلام پیامبردیگری بیاید ان دکتر احمدی نژاد است. ( سه شنبه ۳۰ خرداد ۸۵ ) 

اسماعیل ططری، نماینده سابق کرمانشاه:  آلمانی ها اگر بشر بودند یک زن رقاص رئیسشان نمی شد.

شکراله عطارزاده، نماینده مجلس هفتم: کوندالیزا رایس یک پیر دختر امریکایی ولگرد است که ناکامی های جنسی وی موجب عقده شده است. 

احمدی نژاد: امریکا به ایران حمله نمی کند چون من مهندسم و مسائل را تحلیل می کنم.

احمدی نژاد: یه دختر بچه دو ساله … زبونشنون اسپانیولیه .. یه نیگاه کرد به من، گفت: این محموده ، این محموده.

احمدی نژاد: یکی از شخصیتهای شرق آسیا، از مسئولین درجه یک اومد به دیدن ما ..خلاصه حرفش این بود که اومده بود زنبیلش رو بذاره تو صف بگه ما مشتری شما هستیم.

احمدی نژاد:  دختر ۱۶ ساله ای در خونه شون انرژی هسته ای را کشف کرده .  

استاندار تهران : منتقدان احمدی نژاد عده ای عقده ای هستند ( ۱۱ شهریور ۸۷ ) 

 

هرچند که سخنان حیرت آور در موراد علمی هم راه یافته و سخنی عجیب که چندی پیش از دهان آقای قرائتی با این مضمون  خارج شد : زلزله ی بم از عواقب ندادن زکات خرما بوده ، براستی حتی من را هم غافلگیر کرد !!!  

هرچند سابقه ی چنین سخنانی مثل  

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پور، محقق و پژوهشگر مهدویت: رواج بی بندو باری در یک جامعه باعث بروز زلزله می گردد. 

و

شکوفه گلخو، رییس دانشگاه الزهرا: بدحجابی زنان موجب فعال شدن غده هیپوفیز مردان در تولید مثل می شود . 

جای هیچ شبهه ای را در این باره نمی گذارد که اینجا هیچکس سر جاش نیست !! و شاید دم دست ترین استدلال برای پوشش حماقت هایی اینچنین و صد البته حیرت آور آن باشد که جماعتی از مردم پشت ایشان باشند وشرکت وسیع مردم در انتخابات مهر تاییدی بر این حماقت هاست ولیکن هرگز بیاد نمی آورند که در شب کودتای ۲۸ مرداد و بعد از شکست کودتای نخست علیه مرحوم مصدق ، مردمی بودند که شعارشان با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق بود و فردای کودتا فریاد زدند جاوید شاه !! پس به یقین بدانیم زباله دان تاریخ بسیار بزرگ است !!

 صحبت های من هم تموم شد و این تراوشات مغزی قادر به نتیجه گیری نشد و شاید تنها حسن این مطلب ضعیف یاد آوری سخنانی حیرت آور بوده باشد که آن هم صدقه سری حضرات است و از من قاصر چیزی در این سفره نبود !!       

=================================== 

 

یه صحبت کاملا بی ربط : سوم بهمن سالروز فوت مرحوم بازرگان بود ، با امید به قانونی شدن مجدد حزب نهضت آزادی ایران 


مانی

در وصف اوضاعی عجیب از دانشگاه !!

امتحانات دانشگاه هم دیروز تمام شد و با مسافرتی که اهل بیت داشتند فرصتی شد تا من سه شبانه روز در خانه تنها باشم و تعقل کنم !!

تفکر کردن در مورد آنچه که در یک ماه اخیر گذشت . نوشتن در مورد حماقت سخت نیست ، حداقل این نظر شخصیه من هست . 

روند اتفاقاتی که در دانشگاه در یک یا دو هفته اخیر برایم اتفاق افتاد واقعا غیر قابل باور بود . اینکه افرادی ادعای بزرگی کنند ولی در اصل مصداق آن شعر صائب باشند که بهشان گفته می شود زاهد بی مغز !!!

دیشب که تنها بودم ، خیلی دلم گرفته بود . واقعا فکر اینکه چه جوری این چند وقت چه جوری خودم را نگه داشته بودم و هیچی بروز نمی دادم برای خودم هم عجیبه !!! شاید دارم بزرگ می شم !!!

دیشب فقط بارونو کم داشتم که اون هم ساعت 4 صبح جلوس کرد !! وه چقدر جذاب بود ، چون اینبار نه مادر و پدری در خانه بودند که بگویند یخ زدیم پنجره رو ببند . نه کسی بود که منو بخاطر این تعلق خاطر مسخره کنه !!! که حقیقتا بارون دیشب منو فهمید !!!

غم می گریزد غصه می سوزد شب می گدازد سایه می میرد

تا عطر آهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو می گیرد

شاید اگه بخوام دلخوریمو شرح بدم بیشتر باعث ناراحتی خودم  می شم ، چرا که از اولش بی خیال بودن رو بهترین راه دیدم و گذر زمان رو بهترین کار ولی دلم نمیاد این بیت رو ننویسم که خودش می دونه منظورم کی هست :

از لحظه های تشنه دیدار تا روزهای با تو بارانی

غم می کُشد ما را تو می بینی دل می کِشد ما را تو می دانی

شاید نوشتن غزلی فوق العاده از حافظ بهترین مقطع این مطلب باشد که حقیقتا تمامی قضایای این چند وقته رو شرح می ده ، قضایایی که اوج تنها بودنم رو بهمون نشون دادند و تجربه ای با قیمت گزاف را بر گردنم نهادند !!

قبل از گذاشتن آن غزل اشاره بکنم که چون تمایل دارم با فراموش کردن همه این مسائل در این سه روز پرونده این مسئله رو برای خودم حداقل ببندم ، کامنت های این متن رو می بندم .

          ما زیاران چشم یاری داشتیم                                  خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم                  تا درخت دوستی برکی دهد                                    حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم                 گفتگو آئین درویشی نبود                                    ورنه با تو ماجراها داشتیم 

    شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت                             ما غلط کردیم صلح انگاشتیم

گلبن حسنت نه خود شد دلفروز                              ما دم همت برو بگماشتیم

نکته ها رفت و شکایت کس نکرد                              جانب حرمت فرو نگذاشتیم 

                                        گفت خود دادی بما دل حافظا                                        

ما محصل بر کسی نگماشتیم

مانی