دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری ، فکر می کند . دست نوشته هایی شامل : تاریخ ، سیاست ، جامعه و ...

دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری ، فکر می کند . دست نوشته هایی شامل : تاریخ ، سیاست ، جامعه و ...

در نقد سالروزی که تاریخ ایران را عوض کرد !!

در نقد سالروزی که تاریخ ایران را عوض کرد !!


بعید می دانم کسی باشد که در مورد دولت مصدق و جریان ملی شدن نفت اطلاعاتی هرچند مختصر نداشته باشد و با پیگیری همین فرضیه تنها به معرفی عوامل شکست این نهضت ملی می پردازم ، نهضتی که با کارشکنی ایالات متحده و شوروی و انگلستان و حزب توده و شاه و در اواخر آیت الله کاشانی و اعضای خود نهضت روبه رو بود !!
که به یقین اگر آن روز کذایی روی نمی داد کنون نه جنگ میر حسین ، احمدی نژادی در میان بود و نه بحث ولایت مطرح بود و هم رفاه نسبی ای بود و هم آزادی بیانی در حد نیاز وجود داشت ،‌ دقیقا همان چیزی که دولت مصدق را زمین گیر ساخت !!!

حزب توده و شوروی


چند وقت پیش بهرام مشیری در یک صحبت یه جمله طنز ولی عمیق در مورد حزب توده گفت : کرملین به این مسکوویچ ها پهن هم نمی خواست بده !!

حزب توده که در دولت مصدق در بسیاری از سمت ها علاوه بر نفوذ ، قدرت را نیز در دست داشت تا قبل از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ که مصدق در آن بنا به تظاهرات بر ضد احمد قوام السلطنه بار دیگر به قدرت بازگشت از مخالفان مصدق بود و بعد از آن به حمایت از مصدق پرداخت و با آزادی تمام ، دارای چندین ماهنامه و مجله و روزنامه و هفته نامه و تریبون بود و احدی بابت این مسئله به این حزب معترض نبود .
شاید به حقیقت نزدیک تر باشد اگر بگویم در بدنه ی خود حزب کارشکنی ای علیه دولت ملی وجود نداشت ولی سر دم داران حزب توده با توهم اینکه اگر دولت مصدق سقوط کند ، هیچ حزبی در کشور وجود نخواهد داشت و قدرت در دست آنان خواهد افتاد با بر پایی تظاهرات های گسترده و گاها اعتصابات کارگری هم دست مصدق را در حنا می گذاشتند و هم نا خواسته به کمک انگلستان می شتافتند تا به امریکا القا کند که حزب توده در آستانه ی به کمونیست تبدیل کردن ایران است و بدین ترتیب امریکا با انگلستان متحد شود و با کودتا این خطر بالقوه را رد کند .

به عبارت بهتر اشتباهات محاسباتی حزب توده هم دولت مصدق را سرنگون کرد و هم دودمان این حزب را بر باد داد . تا آنجا که بعد از کودتا اعضای زیادی از این حزب به پای چوبه دار رفتند و بعد از کودتای ۲۸ مرداد این حزب از رونق افتاد و به حزبی منفور تبدیل شد .

هرچند بزرگترین ضربه را به نهضت ملی سردمداران کاخ کرملین زدند ، آنانکه با وجود ادعای حمایت از کلیه جنبش های آزادی بخش گوش فلک را کر کرده بودند بعد از ملی شدن صنعت نفت ایران در ۲۹ اسفند ، از خریدن نفت ایران ابا کردند !!!!

این انسان های ایدئولوژیک که هیچ جای دنیا نمی تونید شبیهشونو پیدا کنید که وطن رو مفت بدن و هیچی هم نگیرن کلا ضد ملت بودن و همیشه بدنبال منافع حزبی خودشون بودند ، هرچی آدم درست و حسابی در تاریخ بود رو پیدا می کردند و لجن مالیش می کردند از انوشیروان حساب کنید تا فردوسی و ...

کمترین تعصبی نسبت به کشور اینا نداشتند و شما نمی تونید حتی یک شعر میهنی از این جماعت پیدا کنید . البته اساس حزب توده وقتی بر اساس افراد خودی و غیر خودی باشد انتظار دیگه ای نمی ره .

البته متذکر می شوم که در هر قشری انسان درست و حسابی و خوب پیدا می شه ولی طبری و کیانوری و امثال هم رو تحت هیچ شرایطی در پارتیشن خوبی قرار نمی دم !! البته من منکر بزرگ بودن مارکس و افکارش نمی شم ، به هر حال افکار مارکس تا مدت ها جهان رو تسخیر کرده بوده ولی تفکر تسلط یک عده بر عده دیگر بنظر بسیار خطرناک است !!

اساسا اینکه ما افراد رو به خودی و غیر خودی تقسیم بکنیم جز جنایت و فاجعه چیزی در پی نخواهد داشت !!
نکته پایانی در مورد این حزب آنکه این حزب همانطور که اشاره رفت با تجمعات و آشوب هایی که ایجاد می کرد فرضیه به قدرت رسیدن قریب الوقوعش را تقویت می کرد و آخرین خیانت ایشان آن بود که هم دولت شوروی و هم حزب توده از کودتای ۲۸ مرداد اطلاع داشتند ، همانطور که از کودتای نا موفق ۲۵ مرداد اطلاع داشتند و مصدق را در جریان گذاشتند و با توهم آنکه اگر اینبار کودتا موفق شود این حزب سکان کشور را بر دست می گیرد در مقابل ۲۸ مرداد سکوت کردند و فاجعه رقم خورد ...

پی نوشت و یادآوری : ۲۸ مرداد سالروز قیام کرد های چپ در سال ۵۸ هم هست و کانال جدید که در دست همین توده ای ها هست تقریبا دو سه هفته پیش در پیامی از مردم می خواست آنروز را به یاد کرد های توده ای دست به تظاهرات بزنند ولی کسی نبود در آنجا بپرسد براستی و به چه مجوزی چنین حقی برای خود قائل هستید !؟!؟

آمریکا و انگلستان

دولت انگلستان بعد از ۲۹ اسفند به صف دشمنان رو در روی محمد مصدق تبدیل شد و جنجال های دادگاه های جهان و سازمان ملل و ... تنها جزئی از تقابل این دو با یکدیگر بود .
علاوه بر این مسئله ضربه اساسی را زمانی انگلستان بر پیکره دکتر مصدق وارد کرد که با تحریم ایران ، هیچ کشوری در دنیا نفت ایران را دیگر نمی خرید و بعد از بازپس گیری به رسمیت شناختن دولت اسرائیل توسط دکتر مصدق این بحران جدی تر شد .

هرچند که هواداران دولت انگلستان که در همه ی اقشار جامعه نیز وجود داشتند نیز از داخل ضرباتی را بر این دولت وارد می کردند و حضور بیش از ۱۵ نماینده در مجلس که صراحتا از حق انگلستان در نفت ایران سخن می راندند در مجلس ۱۷ و بعدها هم که مجلس را منحل کرد بیشتر به همین دلیل بود که اطمینان داشت بقدری انگلستان در مجلس ایران نفوذ کرده که بی شک وی مجددا رای اعتماد نمی آورد .

علاوه بر تمام این ها سازمان مخفی اطلاعات انگلستان به ریاست شاپور ریپورتر در ایران که به شایعات دامن می زد و به تطمیع افسران و نمایندگان مجلس می پرداخت نیز نقش شایانی در زمینه ی سقوط ایفا می کرد .
شایعاتی در مورد توده ای بودن مصدق و کمونیستی شدن دولت وی که بسرعت در بین عوام جا می افتاد و روحانیون ساده اندیش را شدیدا تحت تاثیر قرار می داد و ناجی معرفی کردن شاه بعنوان رهایی از دست کمونیست ها همه و همه از کارهای دولت انگلستان بود که با کشتن سرتیپ افشار طوس ، افسر ارشدی که علاوه برپشتیبان مصدق بودن رئیس کل شهربانی نیز بود ضربه ی مهلک دیگری بر بدنه دولت مصدق وارد ساخت .

تا اوایل تیر ماه ۱۳۳۲ دولت آمریکا کمترین اهمیتی به وضعیت ایران نمی داد ولی با فشار زیاد لندن و ایجاد فشار از سوی چرچیل بر آیزنهاور و ایجاد ذهنیت احتمال گسترش کمونیست در ایران و ایجاد کشوری دیگر برای شوروی ، آمریکا نیز متحد انگلستان شد و با انحلال مجلس در اواسط تیر ماه ظن آمریکا نسبت به مصدق قوت بیشتری گرفت و در روز کودتا بقدری دلار در بین اراذل و اوباش پخش گردید که در آن روز عده ای کرایه ی تاکسی ها را نیز با دلار می دادند مبلغ دلارهای توزیع شده را خود دکتر مصدق ۳۹۰۰۰۰ دلار تخمین زده اند !!

هرچند که کودتای ۲۵ مرداد شکست خورد ولی عملا دولت مصدق چنان نا توان گشته بود که سقوطش بسیار محتمل بود و با آنکه مردم در شب ۲۷ مرداد بر دیوار ها می نوشتند با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق و حزب توده با اعلام کودتا بر علیه کودتا خط و نشان برای کودتا گران می کشیدند ولی در عمل در ۲۸ مرداد آب از آب تکان نخورد و کودتا گران موفق به سرنگونی دولت شدند .

هرچند جالب است اشاره ای کنم به آنکه مصدق هیچگاه تا 27 مرداد نفهمید که در کودتا ۲۵ مرداد شاه هم دخیل بوده و فکر می کرد که تنها دست ایادی امریکا و انگلستان در میان بوده .

پی نوشت و یادآوری : شاه در کتاب پاسخ به تاریخ ( شاید هم ماموریت برای وطنم ، درست بخاطر ندارم ) بطور ضمنی مصدق را مامور خود انگلستان می نامد و ملی شدن نفت ایران را بر گردن خود می اندازد !!!!!!!!!!

شاه و دربار



شاید بهتر بود می نوشتم اشرف و دربار چراکه شاه بقدر ضعیف النفس در مقابل مصدق عمل می کرد که شاید صرفا در دلش با مصدق مخالفت داشت و بقدری از مصدق می ترسید که حتی قرار های ضد مصدق را در مکان هایی می گذاشت تا جاسوسان مصدق خبر دار نشوند !!

وی تنها یک بار آن هم زمانی که احمد قوام السلطنه را به جای مصدق منصوب کرد جسارتی از خود نشان داد که بلافاصله به دیدن جمعیت حامی مصدق مجبور به بازگردانی مصدق و دادن وزارت جنگ به وی شد !!

شاه و دربار به شدت ایجاد یک نظام مشروطه یا جمهوری سکولار را قریب الوقوع می دیدند و مصدق با علم بر اینکه درباریان بی شک بخاطر اقداماتی همچون گرفتن زمین های خاندان پهلوی و کم کردن حقوق دربار در ظاهر آرام ولی در باطن شدیدا در پی براندازی وی هستند کانون فتنه را اشرف خواهر شاه دانست .

وی اشرف را از تهران تبعید و به فرانسه فرستاد و گویا در فرودگاه فرانسه مقدار زیادی هروئین از چمدان وی نیز یافت می شود که با دخالت سفیر ایران و چشم پوشی پلیس فرانسه قضیه فراموش می شود ، علی ای حال بعد از قدرت گیری روز افزون مصدق و در تنگ نا قرار گرفتن شاه ، اشرف بدون اطلاع مصدق و با نام جعلی اشرف شفیق وارد تهران شد و سریعا خویش را به دربار رساند و شاه را برای کودتا علیه مصدق آماده کرد .

در روز کودتا که با رهبری زاهدی انجام شد عده ای از ارازل و اوباش به همراه زنانی بدنام و عده ای از مردم سلطنت دوست وارد معرکه شدند و با کمک اجیر شدگان انگلستان چنان جشنی بر پا کردند که گویی ذات امام زمان بر زمین باز گشته !!

نقل است که عده ای از اوباش با مسخره کردن مصدق و توهین به وی با صدای بلند می گفتند : اقدس بگم ؟!؟ جون عصمت بگو مرگ بر مصدق ...

پی نوشت و یادآوری : بعد از عدم موفقیت کودتای ۲۵ مرداد حسین فاطمی وزیر محمد مصدق در سخنانی که از رادیو پخش شد اعلام داشت دولت شاهنشاهی بعلت دست داشتن احتمالی در این کودتا از سلطنت خلع شده و بزودی نظام جمهوری در ایران حاکم می شود . دیری نپایید که بعد از کودتای ۲۸ مرداد وی تیر باران شد !!!

اعضای حزب


متاسفانه در خود جبهه ملی نیز مخالفانی بعدها برای مصدق درست شدند . از جمله مورخ بزرگ مکی یا حائری زاده و بقائی و ... که بقائی خود از افرادی شد که در کودتا نقش پررنگی را ایفا کرد . هرچند دلیل مخالفت این اعضا با مصدق بعد از مدتی مشخص نیست و تنها حدس می زنند که مصدق بدلیل میدان ندادن به مکی بر سر حضور در سازمان ملل و مسائلی این چنین با مکی به مشکل برخورد !!

هرچند مشکل مصدق با بقائی ریشه ای تر از این ها بود و بدون شک بقائی و حائری زاده در بر هم زدن میانه حسنه بین کاشانی و مصدق نقش داشتند ولی اعتقاد بر لزوم دموکراسی بیانی و گفتار که مصدق بدان پایبند بود خود آرام آرام باعث ایجاد شکاف شد و به همین راحتی نهضتی که موفق به ملی کردن نفت شده بود دچار بحران داخلی شد .

از دیگر عوامل ایجاد تنش در این جبهه را عدم رسیدن به حق و حقوق ناشی از پیروزی نیز شمرده اند !! علی ای حال آنچه مسلم است این اختلافات و بخصوص اختلافات مکی با مصدق که یکی از عوامل منحل شدن مجلس نیز شد ( مکی رئیس هیات اندوخته اسکناس شده بود ) و خود این مسئله که از اشتباهات مصدق بود موجب شد تا فضا برای کودتا مهیا شود !!

پی نوشت و یادآوری : بعد از شکست جبهه ملی ، مهندس مهدی بازرگان بهمراه دکتر سحابی و ... با تاسیس حزب نهضت آزادی ایران شاخه ای از جبهه ملی ایران جدا کردند .

روحانیون

اساسا روحانیت در آن زمان به ۳ دسته تقسیم می شود :

۱- دسته ای که اصلا با دولت مصدق کاری نداشتند و دعا گوی شاه بودند . که در صدر آن آیت الله بروجردی بود . اینان چون خاندان پهلوی آزادانه فعالیت کردن در قم را بدان ها داده بود خود را مدیون صاحب سفره می دانستند و بدین جهت شاه را پادشاه کل شیعیان می دانستند !!
بطور مثال تلگرافی از آیت الله بروجردی موجود است که بعد از فرار وی به رم بعد از کودتای نا فرجام ۲۵ مرداد از شاه می خواهد تا به مملکت بازگردد که شیعیان به وی نیاز دارند . وی بعد از بازگشت شاه نیز با تلگرافی مراتب خرسندی خویش را اعلام داشت .

همچنین تلگرافی از وی موجود است که بعد از سقوط هواپیمای علیرضا وی به شاه می نویسد که چون شما متعلق به شیعیان هستید از سفر با طیاره جدا خودداری کنید !!

۲- دسته ای بودند که نه تنها هوادار شاه بودند بلکه تا می توانستند مصدق را آزار می دادند و از هیچ تلاشی برای دست به حنا گذاشتن دولت وی فروگذاری نکردند .
در راس آنان آیت الله بهبهانی بود . گویا تلاش دولت انگلیس بیشتر بر اینان بود تا بدان ها این مطلب را تفهیم کند که حزب توده در حال مسلط شدن بر کشور است !! چنان که آیت الله طالقانی می گوید که در منزل بهبهانی عده ای نشسته بودند و با جعل مهر حزب توده می نوشتند که ما بزودی با شالهایتان شما را بر بالای تیر های چراغ برق بردار خواهیم کرد .

اینان این مطلب جعلی را برای کلیه علما می فرستادند !!!

۳- دسته ای بودند که تا آخرین نفس به حمایت از مصدق پرداختند .
سید رضا زنجانی ، طالقانی * جعفر غروی از ایشان بودند . ایت الله زنجانی بعد از کودتا در زندان محبوس شد و بعد از مدتی که آزاد شد نامه های دکتر فاطمی را به مصدق می رساند و قبل از کودتا زمانی که مصدق خواست سمتی برای محاسبات اقتصادی به وی بسپارد ، وی از این امر سر باز زد و گفت که می ترسم قصوری حاصل آید و مردم آنرا بر پای مذهب بنویسند !!

( نسل ایشون احتمالا منقرض شد )

و اما آیت الله کاشانی ...

انصافا نمی شه توی هیچ کدوم گذاشتش ، آیت الله کاشانی در ابتدا در راه نهضت بود و بعد از مدتی آرام آرام فاصله گرفت تا آن زمان که بعد از کودتا کاملا پشت کرده بود به مصدق !!
نقش وی غیر قابل انار است همانطور که نقش حزب توده در آغاز غیر قابل انکار است و جمعیت ۳۰ تیر که به حمایت مصدق بلند شدند نیز از تلاش های وی بوده است ولیکن همین مطلب موجب غرور وی شد . بطوریکه وی خواستار تعیین عده ای از وزرا توسط وی بود که مصدق مرتبا می گفت : توصیه این و آن را نفرمائید چراکه نه در شان شماست و هم انعکاس منفی ای در پی خواهد داشت . اگر انحرافی می بینید بگویید و ....

گویا غرور ایشان تا حدی پیش رفته بود که وقتی فردی به وی مراجعه می کند تا از انحرافات اظهار نگرانی کند وی پاسخ داده بوده تا زمانی که من هستم ، اگر چوبی نیز جای مصدق باشد اتفاقی نمی افتد .
در مجله مصور اطلاعات مورخ ۱۰ فروردین ۱۳۳۲ از قول وی نوشته : مصدق فردی است پنهان در پشت نقاب تزویر و آزادی خواهی و مستبدی است که می خواهد به دوران قبل از مشروطه برگردد و به خیال خداوندگاری افتاده !! در حالیکه شاه مرد تربیت شده و عاقلی می باشد !!!

از دیگر دلایل منحل کردن مجلس توسط مصدق بر اساس رفراندم رئیس مجلس بودن کاشانی بود ، چراکه وی از پذیرفتن و مطرح شدن بسیاری از لوایح که به قدرت بیشتر مصدق کمک می کرد جلوگیری می کرد !!

هرچند بعد از کودتای ۲۵ مرداد کاشانی به مصدق نامه داد تا حمایت خویش را اعلام کند ولی مصدق در جوابی عجیب گفت : من به پشتیبانی ملت مستظهر هستم ، والسلام !!!!
حال آنکه در کودتا ۲۸ مرداد این ملت به صحنه نیامدند و براستی سوال است که آیا در دفعات قبلی بخاطر کاشانی می آمدند ؟!!؟ این پرسشی است که خود نیز پاسخش نمی دانم .

بعد از کودتای ۲۸ مرداد کاشانی به گرمی زاهدی را در مجلس در آغوش کشید و از نمایندگان خواست تا این مهمان عزیز را گرامی بدارند !! هرچند عده ای اعتقاد دارند که احمد آرامش مبلغ ۱۰۰۰۰ دلار را از طرف روزولت ، رهبر کودتا ، به آیت الله کاشانی نیز داده و بعد از آنکه خود کاشانی در لعلامیه ای که در رادیو قرائت شد گفت زاهدی یکی از طرفداران جبهه ملی است این ظن قوی تر نیز شد .

هرچند کاشانی چندی بعد در مصاحبه با روزنامه المصری در پاسخ به اینکه آیا سرنوشت مصدق مستحقش بود ؟!؟ گفت : خداوند عادل است و این نتیجه ی عدل خداست !!
اینها تنها گوشه ای از سخنان کشانی در باب مصدق بود !!

پی نوشت و یاد آوری ۱ : کاشانی در ۲۳ اسفند سال ۴۰ فوت کرد و شاه در ۱۸ اسفند به ملاقات وی رفته بود !!
پی نوشت و یاد آوری ۲ : شاه در کتاب خاطراتش به این مطلب اشاره کرده که گروه فدائیان اسلام که در اعترافاتشان گفته بودند که فرمان قتل کسروی و خیلی های دیگر مثل رزم آرا را از خود آیت الله کاشانی گرفته بودند و برنامه ترور مصدق را نیز داشته اند که موفق به خنثی کردن آن شده .

مخلص کلام

در هر حال من معتقدم که از تهمت های نا مسلمون بودن و بی ذکاوت بودن و عدم تدبیر و ... گردی بر دامن این پیرمرد بزرگ نخواهد نشست و ذره ای از اهمیت وی در تاریخ ایران کم نخواهد شد و نامش تا ابد جاودان خواهد بود و البته که عقیده دارم که ستایش گری من و امثال من و قهرمان سازی از وی و پوشاندن  معایت وی خود خیانتی است ولی اعتقاد دارم که نقد بر وی باید منصفانه باشد چه آنکه بقول شاعری که نامش را نمی دانم :

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را..................................... تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

پی نوشت و یادآوری : دکتر مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ در تبعید خویش در روستای احمد آباد فوت کرد و وصیت کرده بود تا در ابن بابویه تهران در کنار شهدای ۳۰ تیر دفن شود ولی دولت پهلوی از این مطلب جلوگیری کرد ....
---------------------------------------------------------------------------

چیز خاصی نمی خواستم بگم ، فقط اگه مطلب طولانی بود خیلی شرمنده ام و اگه ضعیف بود بیشتر شرمنده ام . تا یادم نرفته بگم که با شنیدن بسته شدن اعتماد ملی دوباره تف انداختم به این دنیا ؛ اگه تداوم داشته باشه مطلب بعدی در مورد روزنامه مذکور خواهد بود !!

یه چیز هم به اون دوستانی که در این هفته کلی نسخه پیچی برای وضعیت من کرده بودند بگم که دوستان ، با حلوا حلوا کردن ، دهن شیرین نمی شه !!!

مانی

بازم نشد ...

بازم نشد ...


هرچقدر سعی کردم امشب چیزی ننویسم نشد . 


گفته بودم آپ می کنم و کلی هم آماده بودم تا بیام و به عنوان سالروز پیروزی انقلاب مشروطه بنویسم . قیامی که سرآغاز اختلافات طبقه روحانیت با روشنفکران بود و بنا داشتم نقش جاهل مآبانه ی شیخ فضل الله نوری که انصافا آرش سبحانی ( کیوسک ) با اشاره به (( پل شیخ فضل الله از رو ستارخان رد می شه )) کار صد تا مثنوی رو کرده رو کاملا باز کنم و کمی به قلمرو آل احمد حمله کنم که آقا جان این چه جمله بی ربطی بود چسبوندی به این بابا که من نعش ان بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم ...

که نشد .

کلی برنامه داشتم که بیام در مورد تقی زاده بنویسم و کمی از عدل مظفر که باز هم نشد .

کلی برنامه داشتم که در مورد باقر خان و ستارخان بنویسم که باز هم نشد .


لعنت به من ...


از صبح که بلند شدم همش فکرم مشغول بود ، یه چند صفحه از کتابم رو نوشتم و دیدم واقعا دلم طاقت نداره و زدم بیرون و مثل همیشه به قهوه خونه پناه بردم تا شاید بشه از خیالت در اومد که نشد ... 


جاییکه یکسالی هست که شده محل آرامش من و هرچقدر می گذره از تنهایی رفتن به قهوه خونه بیشتر لذت می برم .


جاییکه فقط فکر می کنم ، نه سیاسی ، نه اجتماعی ، نه از تضاد ها و نه از تبعیضا . فقط خودم و خودت ...


تویی که زندگی منو تحت تاثیر خودت قرار دادی ، از صبح داشت اذیت می کرد فکرت ، هیچوقت 3:30 ظهر نرفته بودم قهوه خونه و همیشه ساعت 10 شب جام اونجا بود و اینبار در انوار آفتاب نشستن و فکر کردن حس بدتری بود و باز هم من از فکر تو خارج نشدم و باز هم نشد ...


خواستم ازت فرار کنم ولی نشد ، بدتر شدم همش اسمتو صدا می کردم .

رفتم به سمت انقلاب و نشر جامعه شناسان ایران و کلی  الکی چرخی کردم و تنها هنری که داشتم خرید 25 تومن کتاب بود ولی باز هم نشد ...


اومدم خونه ، محمد زنگ زد و گفت ببینیمت ؟ گفتم نمی تونم و ... بعد از قطع کردن یه لحظه گفتم بذار ببینمش شاید روحیم عوض بشه شاید باهاش درد و دل کنم و راحت تر بشم ولی بازم نشد .


اصلا نشد که بهش وضعمو بگم و در مورد همه چی حرف زدیم الا خودم ، اصلا چی می خواستم بگم ؟ چیزی که نتونم توصیفش کنم رو چه جوری بگم ؟!؟!

انقدر اوضاع بهم ریخته هست که دیشب وقتی خواستم بعد از مدتها برات بنویسم و همه چیز رو بگم ، انگاری یه مانع بود جلوی خودکار و بازم نشد ...


همیشه و در تموم لحظه ها کنارمی و انگاری واقعا دارم باهات زندگی می کنم ولی ...



نه اینکه کم آوردم . نه ؛ من تا آخر آخرش ، تا هرجایی که بتونی فکرشو بکنی هستم ولی اون شب تولد لعنتی همش یادم میاد و به خودم می گم شاید بهتر باشه خودم و تنها خودم دوستش داشته باشم .


عکسش بک گراند موبایل و لب تاپم باشه . فکرش مثل همیشه تو ذهنم و وجودش همیشه کنارم و اینجوری با رویا زندگی کردن بهتر باشه ولی امروز نشد ...


امروز خیلی حس تنها بودنم به رخم کشیده شد ، تنهایی که خیلی ازش لذت می بردم اینبار سوهان اعصاب شده بود و در عین اینکه حوصله کسی رو نداشتم ؛ حوصله کل دنیا رو داشتم ، نشد واقعا نشد که یک آهنگ رو صد ها بار ریپیت نکنم و خسته نشم .


شاید دو سه ما بود که با الهام از یه آهنگی همش از خودم می پرسیدم ؛ خیلی دوست دارم بدونم من کجای زندگیتم ... ؟!!؟!

ای کاش می شد که هیچوقت از نشد های امروز متعلق به تو نبود ... ای کاش می شد !!!


مانی

حرف بی خود ...

حرف بی خود ... !!


اون روز یه یارویی کنار خیابون وایستاده بود و داد می زد ، داریوش 88 ، داریوش 88 و رفیقمون که کنارمون بود برگشت گفت فکر کنم برای تبلیغ احمدی نژاد باید بگیم دزدگیر 88 و امروز ظهر وقتی اومدم خونه و کانکت شدم و صحبتای عطریانفر و ابطحی رو خوندم بنظرم برای دادگستری ایران هم بد نیست بگیم پرونده ساز88 .


هرچند وقتی شنیدم نبوی در دادگاه تنها به گفتن جمله ی من به موسوی خیانت نمی کنم بسنده کرده ، حداقل پیش دل خودم یه قلم عفو روی تاثیرات زیادش بر غیر قانونی شدن نهضت آزادی کشیدم و حتی وقتی صحبت های عطریانفر رو خوندم بیش از پیش بر گفته های ابطحی تاسف خوردم . 


نه اینکه فشار وارده بر ابطحی رو رد بکنم و خواستار استقامت بیشتری ازش بوده باشم ؛ نه ، به هر حال هرکسی یه ظرفیتی داره و اصلا هم منطقی نیست که لنگم رو روی اون یکی لنگم بندازم و بگم بابا مردک یه چک خورده زده زیر همه چیز ...


نه ؛ من وقتی صحبت های ابطحی رو می خوندم احساس کردم هر کدوم از حرفاش تحت تاثیر فشار های وارده بوده باشه ؛ این جمله چنین بویی ازش بر نمیاد :


(( خاتمی حق نداشت ظرفیت اصلاحات را به پای موسوی بریزد حتی موسوی هم این ظرفیت را نداشت. ))


ابطحی از همان زمان که خاتمی از میر حسین حمایت کرد ، با همین عقیده به سمت کروبی رفت و اساسا کوچک انگاری موسوی توسط ابطحی این براورد را ایجاد می کرد که حتی ابطحی نیز به خاتمی به این حمایت معترض است . 

تا امروز اعتقاد داشتم کلیه افکار اصلاح طلبی در ایران شکست خورده است و نسخه آن پیچیده است ولی بعد از خواندن این صحبت ها اعتقاد خویش رو محکم تر کردم ، حتی مستحکم تر از قبل تا حداقل بتونم دینی که امثال حجاریان و بچه های نهضت آزادی و ... در شکل دهی افکار من داشتند رو ادا کنم .
خواندن جملات ابطحی باز هم مرا بیاد سخن زنده یاد مهندس بازرگان انداخت که در دادگاه نظامی شاه در حدودای سال 43 رو به رئیس دادگاه گفت :

(( به شاه بگوئید که ما آخرین گروهی هستیم که اینگونه و بر اساس قانون اساسی با شما رفتار می کنیم و بعد از ما هیچ گروهی با شما اینگونه نخواهد بود . ما توقع داریم این مطلب را به عرض بالاتری ها برسانید !!! ))


(( فارغ از گوینده جمله ؛ انصافا پر مفهومه !! ))


===============================================


الحمدالله که به لطف یمن تحریم های هوایی توسط دول غربی که بنا به تسخیر لانه جاسوسی در 30 سال پیش صورت گرفته ، حوادث هواپیمایی کشور کم کم از حالت حادثه یه اتفاق یومیه تبدیل داره می شه که جای این سخن گهربار واقعا اینجا خالی بود : سفیر جمهوری اسلامی ایران در روسیه «توپولوف» را هواپیمای بسیار امنی خواند که آمار سقوط آن در مقایسه با تعداد پروازهایش در دنیا از «ایرباس» کم‌تر است.


======================================

فکر کنم آپ بعدیم برای 5 روز بعد باشه و یه آپ هم 28 مرداد در سالروز فاجعه شوم کودتا خواهم داشت . 


قبل از اتمام پست هم از طه و آیسان طاهاایننا  ؛ پوریا ؛ باران و سعید ؛ رامین ؛ نیما ؛ محمد و سمیرا ( که دومیش شرایط اضطرار پیش اومد و نیم ساعت قبل از قرار پیچید ، تازه بدون راهنما هم پیچید !!! )  که دعوت تولد منو پذیرفتند و اومدن بی نهایت ممنون .

از دوستانی هم که توی فروم های مختلف و اس ام اس و تلفن و کامنت های همین وبلاگ برای تبریک گفتن استفاده کردن ، بی نهایت ممنون ؛ فراموش نمی کنمشون .

مانی

==================================================

ویرایش متن : متاسفانه خبر دار شدم ، همسر دوست عزیزم ؛ علیرضا روحنده که در آستانه بچه دار شدن هم بود بطور ناگهانی امروز فوت کرده ، واقعا وقتی یاد عکساشون می افتم خیلی ناراحت می شم . 

نمی دونم علیرضا اینجارو می بینه یا نه چون می دونم بعضی وقتا اسمشو سرچ می کنه ولی امیدوارم خدا بهش صبر بده ، واقعا فکرشو می کنم می بینم خیلی سخته !!