دیروز سه شنبه ، 12 آبان ؛ تحصنی در دانشکده ی علوم اجتماعی علامه طباطبائی شده بود که بنده نه لیدرش بودم و نه سخنگوش ولیکن به بنده محول شد تا بیانیه ای نگاشته و آنرا قرائت کنم که در آن بر دو نکته تاکید کردم :
اول آنکه تجدید نظری در مورد احکام تعلیقی و اخراجی و توبیخی های دانشکده در حوادث اخیر ...
دوم آنکه بازگشت به قانون اساسی و تضمین همه ی مفاد قانون اساسی ...
یاوه گویی امروز بنده به این مطلب دوم بیشتر اشاره دارد .
عکس فوق تنها عکس موجود از روز گذشته هست که در دستان بنده قرار دارد
تاکید دولت بر تبعیت از قانون و دعوت ایشان به پایبندی به قانون اساسی و محور قرار دادن قانون از سوی جنبش سبز از نقل و نبات هایی است که بصورت در افشانی بسیار از دهان ایشان خارج می شود این شبهه را در ذهن آدمی می آورد که براستی آنان که دم از پایبندی به قانون می زنند ، خود در آن از پیشگامان هستند ؟!!؟
سخن به اطناب نمی برم چراکه کاری بیهوده است ولیکن خبر دیروز حضور محمود احمدی نژاد بصورت کاملا یهویی که موجبات کف کردن نمایندگان شده بود ، مرا به این مهم وا داشت تا به این نتیجه برسم که براستی ، دولتی که سرمدارش ؛ تا این قدر کج فهم است که بدون خبر و بدون اجازه از هیات رئیسه می رود بالا و بعد از افاضاتی بس حیرت آور و با خط و نشان کشیدن برای نمایندگان و تهدید به باز پس گیری لایحه موجبات حیرت ملتی را فراهم ساخته و خود به روشنی نقض قانون می کند ، چگونه می تواند مدعی قانون مداری باشد !؟!؟
شاید بد نباشد تا حامیان دولت را به چالشی فرا خوانیم که با چه معیاری این چنین سخن می گویند ؛ امام جمعه چناران : دولت احمدی نژاد کمر به حفظ ارزش ها بسته است !!
نمی دانم جناب کوثری بر چه معیاری این سخن گفته که نیک می دانم عملکرد پر از نقصان این دولت بازاری را هم اگر بود به کسادی کشاند و با کج فهمی های خویش تیشه به ریشه این نظام می زند و ای کاش کسی یافت می شد که این قانون اساسی مظلوم که هیچ کس به آن توجهی ندارد و در عوض همه دم از آن می زنند را کمی مورد باز بینی قرار می داد چه آنکه متاسفانه با دولتی روبه رو هستیم که ملت 70 میلیونی را سپر پدر همسر پسر خویش کرده !!
مانی
=========================================
جملات هفته :
========================================
اول اینکه صندوق پستی وبلاگ های بلاگ اسکای گویا راه اندازی مجدد شده ، برا میل زدن به من روی اسم مانی زیر هر متن کلیک کنید ، زیر عکسه اون خانومه نوشته تماس با من ، یه میل راحت می تونید اونجوری بزنید ...
سرمایه هم بسته شد !
در آخر هم اینکه ، آخر هفته خوبی داشته باشید !
همین !
مانی
بین خبر های زیر چه جمعی می توان بست ؟!؟! شما هم ارتباطی که من بین این اخبار دارم حس می کنم رو حس می کنید ؟!؟!
سیاست های متناقض در مورد زنان خیابانی
رشد عجیب میزان طلاق در استان تهران
قتل های ناموسی هنوز هم در جنوب ایران گسترش دارد
در بررسی مجدد ، اجازه ی ازدواج دختر فقط با پدر و جد پدری است
درگیری و ضرب و شتم بیشترین میزان مراجعه به دادگاه های خانواده قزوین است
آیت الله صافی گلپایگانی : باید دانشگاه های دختر و پسر جدا شوند .
مگه خودت خواهر و مادر نیستی ؟!؟!
==================================================
قرار بود در مورد علمای اهل سنت یه چیزایی بنویسم که بنا به دلایل امنیتی منصرف شدم و چون ملیسای عزیز در کامنت مطلب قبلی اشاره کرده بودن ببینن نظر من نسبت به ادریس شافعی چی هست ، نظرمو بصورت فشرده می نویسم :
مسئله ی جالب برای من در میان سه تا از چهار فرقه اهل سنت ، امامانشون هست ، یعنی احمد حنبل و ادریس شافعی و ابوحنیفه .
مسئله ی جالب برای من این هست که هر سه ی اینها بخاطر حفظ عقیدشون کشته شدن .
ابوحنیفه بخاطر نپذیرفتن سمت قاضی القضات از سوی منصور ، خلیفه وقت عباسی به زندان افتاد و بخاطر عفونت شکنجه های روی بدنش و عفونت زخم های شلاق خورده اش کشته شد !!!
و یه مسئله جالب دیگه در مورد ایشان این هست که هروقت حکمی صادر می کرده می گفته این رای من است و بنظرم صحیح ترین رای هست و اگر کسی بهتر از این رای در این مسئله بدهد مطمئنا از من به صواب نزدیک تر است و واجب است اطاعتش کرد .
نکته جالبتر اینکه ابوحنیفه به قیاس شدیدا اعتقاد داشته و بیشتر احادیث رو قبول نداشته مگر آنکه تواتر آنها زیاد بوده باشد و بنظر می آید دلیل دوم کشته شدنش آن بوده که اعتقاد به اختیار داشته ، نه جبر !!!
ادریس شافعی که فقهش بسیار به شیعه نزدیک است و تقریبا پویاست ، راهی میانه بین مالکیه و ابوحنیفه در میان گرفت و و مثل اوبحنیفه در قبول حدیث سخت گیری می کرد ولی راه هایی برای تشخیص احادیث صحیح ایجاد کرد مثل قبول کردن همه احادیث بعضی محدثان .
ادریس شافعی بعلت رد فرضیات و بررسی حقایق موجود و نقد بر قیاس ابوحنیفه در سر کلاس خودش مورد حمله ی یکی از هواداران ابوحنیفه قرار گرفت و کشته شد !!!
احمد حنبل که از مذهب فقهی حنبلی وی ، وهابیت پیدا می شود ، وی بسیار به حدیث اعتقاد داشت و به نص شدیدا معتقد بود و به دلیل اعتقاد بر اینکه قرآن قدیم است و مخلوق نیست ، وی بیشتر عمر خویش را در زندان بود و در حال شلاق خوردن بود و سرانجام از شدت ضعف جسمی مربوط به شکنجه های سالیان متمادیش فوت کرد .
حالا اینکه من می گم اینان برای من شخصیت های جالبی شدند این هست که وقتی نگاه می کنم می بینم بزرگ علمای شیعه در حد این سه نفر باشد علامه مجلسی است که خودش آخوند درباری سلطان حسین بوده و حدیث جعل می کرده برای بقای خاندان صفویه و وقتی هم معترض می شی که آقا این مرد چرا رفته در دربار ظلم و جور و ... ؟!؟!؟ پاسخ می شنوید ، تقیه کرده اند آقا ، تقیه !!!
و شاید باید اینجا باز هم نامی از شریعتی ببرم که می گوید : در تشیع علوی تقیه یک تاکتیک عملی است و بسته به شرایط و اوضاع و از این رو به تشخیص رهبر گاه ممنون می شود ولی در تشیع صفوی ، تقیه یک اصل اعتقادی است و ثابت و لازمه ی شیعه و تعطیل کننده ی همه وظایف شیعه !!!
بنظرم باید به شریعتی حق داد تا احمدحنبل را شیعه تر از بسیاری از روحانیون شیعه بداند !!!
================================================
جملات هفته :
=============================================
مانی
مانی
متن زیر بنا به قول به همزاد عزیز و گیر های هولدن و تاکید چند ماه پیش محمد عزیز نگاشته شده ، هرچند که مطالب فوق تقریبا مطالبی است که ماه ها پیش در دانشگاه توسط بنده ایراد شده بود ولیکن نوشتنش از برای ما بی منفعت هم نیست !!
============================================
منابع مطلب زیر :
============================================
کلیات
باید قبل از شروع هر چیزی تاکید بکنم که فارغ از تفکر شخصی بنده ، نقش دکتر شریعتی درانقلاب ایران غیر قابل انکار است .
به اعتقاد نگارنده انقلاب ایران سه رهبر داشت :
شریعتی بنظر میاد اولین فردی هست که جامعه شناسی دینی رو پایه گذاری کرده و به شخصه اسلام سوسیالیستی ای که دکتر در عمل آنرا از جهات انقلابی بودن و دیدگاه های اقتصادیش بسیار عزیز می دید رو معلول در جو زمان می دانم .
هرچند که خود شریعتی بر افکار غربی به شدت نقد وارد می ساخت ولیکن افکار سوسیالیستی در اندیشه های وی بوضوح مشخص است و با وجود تاکید خویش بر آنکه نباید به اسلام شکل ملیتی داد گاها کار را به تصورات گاها ضد ملیتی از سوی وی می کشاند و همه اینها را شاید بتوان در آنجا بیشتر تشخیص داد کهوی اعتقاد دارد که اسلام را باید بصورت ایدئولوژی مطرح کرد نه یک دین به طور صرف !!
بالاتر به جو دانشگاه ها و زمان دکتر اشاره کردم که شاید دلیل محبوبیت دکتر را در این میان بتوان در آن یافت که دکتر اولین شخصیتی است که کراوات می زند و سیگار می کشد و جای مهر نمازی بر سرش ندارد و تسبیح دانه درشتی نیز در دست ندارد و بگونه ای از اسلام دم می زند که کمتر کسی باور می کرد که اساسا بین اسلام و کروات هم می توان رابطه ای بر قرار کرد !!
نوشتن کتب مختلف از دکتر باعث ایجاد روحیه شهادت طلبی ای در سرتاسر ایران شد و جنبش های مختلفی که در سرتاسر ایران بدین موجب براه افتاد خود گواهی بر این مدعاست .
ترجمه کتاب ابوذر از عبروت سحار ( درست گفتم ؟!؟! ) که خودم بطور وحشتناکی به این کتاب معترض هستم از سوی دکتر شور هیجانی بالایی رو در کشور براه انداخت و گروهایی با نام ابوذر که در شهر های مختلف ایجاد شدند بدلیل جو شدیدا انقلابی آن کتاب با شور فراوان به امید پیروزی براه افتاد که متاسفانه عمر دکتر کفاف نداد تا جلوی افراط ها و تفریط هایی که بعدها از افکارش شد را بگیره ...
چه آنکه گروهک هایی مثل فرقان هم که دست به ترور های وسیعی در سطح بزرگان انقلاب زدند کاملا متاثر از افکار دکتر بودند ... !!!!!
شریعتی با 3 گروه مخالف همیشه رو به رو بود :
جبهه سرمایه دار
کاملا بدیهی است وقتی فردی در همه کتاب هایش به شدت با حمله به سرمایه داری و دیدگاه های لیبرالیستی و اگزیستانسیالیستی با مخالفت هوادارن آن دیدگاه ها رو به رو شود .
کتاب ابوذر حامل یک پیام است و آن هم اینکه اسلام از دید شریعتی یعنی ابوذر ؛ شخصیتی که به همه چیز معترض است و همواره با دعوت گدایان شام به دربار معاویه موجبات درگیری می شده و روحیه انقلابی وی همیشه موجبات آزار سرمایه داران می شده ...
ساواک
شریعتی در سال 51 تا 52 تحت تعقیب ساواک بود و در این مدت زندگی مخفیانه ای داشت و پس از گویا دستگیری پدرش مجبور به معرفی خود به شهربانی شد و 18 ماه در زندان بود و بعد از آزادی با پاسپورت علی مزینانی از کشور خارج شد که خود این مبحث پر از بحث است که آقای اوستا در کتاب فریب بزرگ قرن ما به شدت با مستمسک شدن به این مطلب که چگونه می شود ممنوع الخروج بود و با پاسپورت جعلی مزینانی از کشور خارج شد ....
که با احترام به ایشان و جناب نیما خان که شدیدا زیر بیرق این کتاب سینه می زنند اعتقاد دارم جدا از بی انصافی نگارنده آن هیچ دلیلی برای همکاری دکتر با ساواک وجود ندارد و منطقی هم نیست چنین تصوری چراکه دکتر هیچ گامی در هیچ یک از مراحل زندگیش به نفع ساواک بر نداشت !!!
روحانیت
هرچند اقلیتی از روحانیون مانند آیت الله طالقانی را می توان یافت که با دکتر نه تنها روابط بسیار حسنه ای داشتند و در همه امور در کنار وی بودند ولی اکثریت روحانیون چه در گذشته و چه در حال با شریعتی روابط بسیار تنش زایی داشتند و عدم وجود یک سخن موثق از آیت الله خمینی درباره ی وی نیز این ذهنیت را تقویت می کند که وی هم روی خوبی با شریعتی نداشته ...
اعتقاد شریعتی بر اینکه در تشیع صفوی عالم شیعه پس از سالها در رکاب سلطان باید سینه بزند و با نوشتن این سطور گاه روحانیون را تا حد مرتد شمردن وی ( توسط آیت الله مصباح ) پیش می برد :
من گاندی آتشپرست را بیشترلایق شیعه بودن میدانم تا آیتالله بهبهانی و بدتر از او علامهی مجلسی را و چهمیگویم؟ مجلسی سنی است و امام احمد حنبل...از او شیعهتر است. گورویچ یهودیماتریالیست کمونیست از مرجع عالیقدر تقلید شیعه حضرت آیتاللهالعظمی میلانی...به تشیع نزدیکتر است.
با تمام این اوصاف گر واقع بینانه بررسی کنیم در میابیم جهان بینی متفاوت دکتر با روحانیت از تشیع موجبات این مسئله شده و اگر هم دکتر روحانیت را از مثلث زر و زور و تزویر می شمارد به آن دلیل است که اعتقاد دارد این روحانیت از روحانیت علوی فرسنگ ها فاصله دارد و با پیش کشیدن بحث باز فهمی دینی و تعریف مجدد همه الفاظ و لغات دینی خود گناهی نا بخشودنی را گویا مرتکب شده و با انتشار اسلام شناسی از سوی وی موجبات انتقادات بی رحمانه ی مرتضی مطهری می شود و مرتضی مطهری با مطرح کردن اینکه تاریخ اسلام و اسلام شناسی نیاز به تخصص دارد و با خط به خط ایراد گرفتن از نوشتار های دکتر سعی می کند به نوعی با فریاد نفس کشی می طلبیم میدان را برای مبارزه آماده کند و بعد از پاسخ شریعتی در این باره که نیاز است روحانیت تحقیقات بیشتری بکند و در منبرها بداند چه رسالتی بر دوش دارد و وگرنه باید اسلام منحی روحانیت را مطرح ساخت گویا به این کسوت مقدس !!! توهین کرده !!
کار بقدری بالا می گیرد که در همه جا پخش می شود که در حسینیه ارشاد از بلندگوهاش صدای علی ولی الله در اذان شنیده نمی شود و دست بسته ( به شیوه اهل سنت ) در آن نماز می خوانند بقول اقای حکیمی گویا کسی نبوده که بگوید ای عوام نادان خود حداقل یکبار زحمت بکشید خودتون برید ببینید واقعا این چنین است ؟!!؟
شریعتی با مطرح کردن این مطلب که خاک بر سر عالمی که بخواهد با گل کردن میان عوام به نانی برسد و باید فاتحه دین را بعد آن خواند از سوی مرتضی مطهری متهم به ساده انگاری می شود و با مطرح کردن این موضوع که شیمی قدیم خاک را به زر و شیمی جدید نفت را به کود تبدیل می کند و تشیع صفوی از خون تریاک می سازد بطوریکه حسین که برای نجات اسلامش به پیش رفته را به نوعی شکل می دهد که برای جرعه ای آب از جلادش با گریه درخواست می کند ... خود را تبدیل به فردی ضد روحانیت می کند که همه نقد هایش خارج از منطقی است و ...
نقد های سنگین دکتر به علامه مجلسی بعنوان فردی شیاد و آخوند درباری سلطان حسین هم خود گناهی نا بخشودنی دیگریست که با برچسب نهضت آزادی بودن وی دیگر نور علی النور می شود و هرچقدر هم دکتر با جملاتی مانند ، روحانیت زیر هیچ قرار داد استعماری ای را امضا نکرده و با تمجید از موسس حوزه علمیه قم برای بخشش خویش کار کافی ای نمی کند !!!
هرچند این مطلب برای دکتر چندان هم بد نشد چه آنکه
سخن کوتاه آنکه این سخن که شریعتی ضد آخوند بوده از نظر نگارنده بسیار بی انصافانه است چراکه دکتر صرفا با ارتجاع روحانیت و موجبات عقب ماندگی مردم بودن مشکل داشت و رسالت عالمان دینی را فراتر از اینها می دید ...
مخلص کلام
علی شریعتی سرانجام در انگلستان به طرز مشکوکی فوت کرد و از خود کتاب های زیادی را بر جای گذاشت و شخصیت غیر قابل انکار وی در شکل دهی انقلاب و حتی رونق پیدا کردن رشته ی جامعه شناسی همه و همه از ملاک هایی است که فارغ از عقایدش نقش وی را برجسته می سازد و بهتر می بینم تا با نوشتن جمله ای از کتاب تشیع علوی تشیع صفوی اش کار را به پایان ببرم چه آنکه قلم هم عاجز گفتن حقیقت دکتر است :
تشیع علوی توسل برای تکامل است و تشیع صفوی توسل برای تقلب
چند پی نوشت :
دکتر یزدی و قطب زاده و احسان شریعتی در حال حمل تابوت دکتر
مانی
=================================================
سخنان هفته :
================================================
مانی
فردا روز بازگشائی مدارس و دانشگاه ها و کلیه مراکز علمی هست و هرچند که دانشگاه ها طبق عرف کلا یه هفته بعضی وقتا هم دو هفته اول اصلا کلاسی داخلش برگذار نمی شه ...
یادمه پارسال سر بلاست پیج 360 نیما جوان شعر معروف متنفرم از ته دل من از اول مهر بود و هرچند ما اون موقع نه می دونستیم خواننده این شعر کیه و ... ولی کلی باهاش حال می کردیم ...
یکنواختی عجیبی برای من داره اول مهر و یادم هست زمانی که مدرسه ای هم بودم از اول مهر متنفر بودم و تا حد تهوع از معلمائی که همون روز اولی شروع می کردن به درس دادن بدم میومد ؛ طرف انگاری فکر می کرد در 200 روز آتی وقت کم میاره و نمی رسه کتاب رو تموم بکنه ...
الان هم که مثلا دانشجو هستیم همین حس رو نسبت به استادائی که دو سه جلسه اول رو بدون خبر نمیان سر کلاس و ما رو متحمل رفت و آمد به دانشگاه می کنن دارم .
از فردا هم آروم آروم وبلاگ نویسای زیر 18سال وبلاگاشون آپ نمی شه و کاربرای سایت ها و فروم های اینترنتی هم کم تر سر می زنن و ...
اینا رو گفتم تا تو جوش بریم ، هرچند که خودم واقعا از بچگی از اول مهر بدم میومد ، اینکه مثل یه آدم ماشینی هرروز 7 بلند شی از خواب و 3 ظهر برگردی خونه و بری ناهار بخری یا خودت برا خودت ناهار درست کنی شایدم هم غذا داغ بکنی واقعا عذابم می داد و هرروز همین نوار باید تکرار می شد و این روح من دانش آموز بود که فرسوده می شد ...
یه بدبختی دیگه ای هم که دچارش هستیم اینه که هر ترم می خواد شروع بشه به خودم وعده می دم و کلی قول می دم که این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست و باید بشینی درست بخونی درساتو کمتر دنبال جنگولک بازی های سیاسی و جامعت بشی تو دانشکده و ولی چه کنیم که این نفس اماره که نمی دونم این ورژن لوامش چرا وقتی کار از کار می گذره و شب امتحان می شه بیدار می شه نمی ذاره و ما مثل همیشه کل زورمون در فرجه خلاصه می شه و این وسط هم عذاب وجدان داریم و هم خود اتهامی !!!
پی نوشت 1 : استاد احمدنیا فکر کنم سال پیش همین موقع ها بود که یه آپ کرده بودند که در اون از ما ( کلاس جامعه شناسیشون ) کلی قدر دانی کرده بودند که به به چه بچه های بیاد ماندنی و گلی که ما هرچه گشتیم تا لینک اون پست رو پیدا کنیم نشد که نشد و ازشون ملتماسانه می خوام به محض دیدن این متن ما لینکش رو برامون تو نظرات بذارن که کلی ذوق کنیم
پی نوشت 2 : ساناز عزیز در فروم پی اف کلی عکس از کتابای زمان ابتدایی گذاشته بودند که ما اینجا دوتاشو بصورت لینک می ذاریم تا شاید تجدید خاطره ای برای دوستان بشه ... ( عکس اول ) ( عکس دوم )
پی نوشت 3 : دوست دارم بدونم شما نسبت به اول مهر چه حسی دارید و داشتید !؟!؟
پی نوشت 4: واقعا متنفرم از ته دل من از اول مهر ...
مشابه متن فوق سال گذشته در 31 شهریور نوشته شده بود و از این حیث شاید برای دوستان قدیمی تکراری بوده باشه ...
====================================================
سخنان هفته :
====================================================
مانی
ماله کشی به سبک حواله دادن ... !
معمولا دولت عدالت محور شاید هم پرور در انجام عملیات های انتحاری و غافلگیر کننده یدی طولانی داشته و از آنجایی که گاها صحبت های بی حساب کتاب و الله بختکی از طرف این دولت شریف و خدمتگذار موجبات تعجب و گاه اعتراض و حتی گاها انقلاب های مخملی از سوی امت شریف می شه با دیدن خبری جالب در صبح امروز باز در دل خویش صد که نه ولی هزار درود و شرف بر پدر و مادرشان فرستادم :
به عبارت بهتر در برخورد ها و وعده های دولت نهم و دهم دو پارامتر واضح است : وعده های دروغین و هزینه کردن از سوی نظام که تنها یک نتیجه تا کنون داشته و آن بی حیثیت شدن دولت !و هرچند این از خصایص فاشیست هاست و روند بر خورد با سران به اصطلاح اغتشاشات و کودتای نرم و ... بیش از پیش تداعی گر انقلاب ژاکوبنی ولی اینبار در صدر نظام را نمایان می سازد وخود این مسئله مرا به اعتقاد ملی گرایان مبنی بر حاکمیت پولیارشی و اصلاح ساختار بصورت نرم به یقین می رساند .
========================================================
قل مراد !!
قل مراد رو یادتون میاد !؟!؟ همون شخصیت محبوب باغ مظفر که خنده و گریش قابل تشخیص نبود ؟!؟!
این روزا خیلی مصداق پیدا کرده برام ؛ خصوصا وقتی روزنامه برادر سلحشور ش ر ی ع ت مداری رو می خونیم که انشالله توفیق روز افزون هم خودشان و هم مجاهدین کنار دستشون داشته باشن تا همینجوری فرت و فرت نقشه های استعمار رو عیان کنند .
یه جورایی بعضی وقتا از وقاحت ها خندم می گیره که رئیس دولت خدمتگذار از صانعی شکایت می کنه و این روزنامه جان بر کف که جز رضایت خدا هدفی نداره فرت و فرت تهمت بی ربط و با ربط تهمت می زنه و احدی جرات نکنه بگه ؛ داداش ببخشید ، شما ؟!؟! ( صد البته که همه کاره و هیچکاره ، قبول نداری ؟!؟! )
گویا قل مراد که در بطن همین روزنامه هم استخدام شده خود گوید و خود خندد و چه کسی می داند ، شاید حتی پیش خود از حیثیت از دست رفته و بحث مشروعیتی که ملتی بدان اعتقاد داشتند گریه می کند و شاید هم در انظار می خندد و در پنهانی گریه می کند و صد البته که این از هنر های قل مراد است که نتوان گریه و خنده اش را تشخیص داد !!
پی نوشت از ستون گفت و شنود کیهان در امروز :
گفت: سران داخلی فتنه بدجوری با رسوایی روبرو شده اند.
گفتم: فکر نمی کردند که مردم اینطور با صلابت و قدرت پای ارزش های اسلام و انقلاب ایستاده باشند.
گفت: اسناد به دست آمده و اعتراف متهمان در دادگاه نشان می دهد که خاتمی و موسوی روی حمایت آمریکا خیلی حساب باز کرده بودند و تصور می کردند که مردم با قمپز اسرائیل و تهدید آمریکا از آرمان های انقلاب دست می کشند و به طرف خاتمی و موسوی می روند.
گفتم: آخه اینها که 30 سال در ایران زندگی کرده اند باید مردم را می شناختند!
گفت: کسانی که در قصرهای اشرافی زندگی کرده اند، از مردم شناختی ندارند.
گفتم: از شخصی پرسیدند پطروس کی بود؟ یارو گفت؛ پطروس یک دهقان فداکار بود که وقتی گرگ به گوسفندانش حمله کرد، پیرهنش رو آتیش زد و انگشتشو کرد توی چشم راننده قطار!
تصور می کنم بدبختی امثال کیهان و صدا و سیمای عادل آن است که فراموش کردند سوژه مرتبط این قضایا خود مخاطبان و مردم هستند !! ( بقول یارو گفتنی تو خود از این مجمل ، حدیث مفصل بخوان !! )
=======================================================
مانی
فارغ از تفکرات من نسبت به مسئله ی اقلیت های ایران ؛ مدتهاست تفکر در مورد ضرورت ملت سازی را حس می کنم ، که شاید ریشه های آن را بتوان در خاندان صفویه یافت که با ایدئولوژی دینی و ناسیونالیستی معجونی ساخته و بقول دکتر شریعتی میان خاندان پادشاهی و دینی ایران پیوندی ایجاد کردند ( ازدواج شهربانو و امام حسین و ... )
هرچند این مسئله دوام چندانی نداشت و در دوره ی کوتاه افشاریه بطور کامل فراموش شد و در دوره ی خان زند و قاجار نیز کمترین اهمیتی نداشت و تنها در ایدئولوژی پهلوی اول بود که تکاپو بر سر ایرانی گری و ناسیونالیسم روی داد .
آنچه که مسلم است زمانی که بحث قومیت های ایران را می کنیم باید توجه داشته باشیم از جهات سنن و آداب و گاها زبان کمترین وجه اشتراک در بین ایشان موجود است و گاه چنان با یکدیگر غریبه هستند که قیام های خودمختاری را در پی داشته اند !!!
قیام های کرد های ایران با رویای کردستان بزرگ و تبلیغات آذربایجان با شعار بزرگ ؛ آذربایجان بزرگ با پایتختی تبریز که مدتها نقل حتی کاندید های سیاسی کشور آذربایجان بود و قیام ترکمن های ایران در گنبد کاووس و درگیری های فعلی در سیستان و بلوچستان تحت لوای اعتراض به تبعیض نسبت به اهل سنت انجام می شود و حتی همکاری برخی شیوخ عرب نشین خوزستان با صدام حسین در هشت سال جنگ تحمیلی این تصور را ایجاد می کند که براستی اتحاد در ایران و استفاده از برابری در ایران واقعیت دارد ؟!!؟
سه روز قبل نمایندگان اهل سنت در مجلس در اقدامی هماهنگ به اعتراض به رئیس جمهور پرداختند که طی آن ، ایشان به دولت معترض بودند که چرا محمود احمدی نژاد احدی از اهل سنت را به کابینه راه نداده ...
در کنکاش این مسئله که چرا اقلیت های قومی در ایران کمترین اتحاد و یا همکاری ای با دولت مرکزی ندارند و بیشتر این اعمال قهریه است که موجب وحدت ایشان شده تا اعمال عدلیه تنها به سه نتیجه رسیدم و آن این بود که :
===================================================
مانی