فردا روز بازگشائی مدارس و دانشگاه ها و کلیه مراکز علمی هست و هرچند که دانشگاه ها طبق عرف کلا یه هفته بعضی وقتا هم دو هفته اول اصلا کلاسی داخلش برگذار نمی شه ...
یادمه پارسال سر بلاست پیج 360 نیما جوان شعر معروف متنفرم از ته دل من از اول مهر بود و هرچند ما اون موقع نه می دونستیم خواننده این شعر کیه و ... ولی کلی باهاش حال می کردیم ...
یکنواختی عجیبی برای من داره اول مهر و یادم هست زمانی که مدرسه ای هم بودم از اول مهر متنفر بودم و تا حد تهوع از معلمائی که همون روز اولی شروع می کردن به درس دادن بدم میومد ؛ طرف انگاری فکر می کرد در 200 روز آتی وقت کم میاره و نمی رسه کتاب رو تموم بکنه ...
الان هم که مثلا دانشجو هستیم همین حس رو نسبت به استادائی که دو سه جلسه اول رو بدون خبر نمیان سر کلاس و ما رو متحمل رفت و آمد به دانشگاه می کنن دارم .
از فردا هم آروم آروم وبلاگ نویسای زیر 18سال وبلاگاشون آپ نمی شه و کاربرای سایت ها و فروم های اینترنتی هم کم تر سر می زنن و ...
اینا رو گفتم تا تو جوش بریم ، هرچند که خودم واقعا از بچگی از اول مهر بدم میومد ، اینکه مثل یه آدم ماشینی هرروز 7 بلند شی از خواب و 3 ظهر برگردی خونه و بری ناهار بخری یا خودت برا خودت ناهار درست کنی شایدم هم غذا داغ بکنی واقعا عذابم می داد و هرروز همین نوار باید تکرار می شد و این روح من دانش آموز بود که فرسوده می شد ...
یه بدبختی دیگه ای هم که دچارش هستیم اینه که هر ترم می خواد شروع بشه به خودم وعده می دم و کلی قول می دم که این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست و باید بشینی درست بخونی درساتو کمتر دنبال جنگولک بازی های سیاسی و جامعت بشی تو دانشکده و ولی چه کنیم که این نفس اماره که نمی دونم این ورژن لوامش چرا وقتی کار از کار می گذره و شب امتحان می شه بیدار می شه نمی ذاره و ما مثل همیشه کل زورمون در فرجه خلاصه می شه و این وسط هم عذاب وجدان داریم و هم خود اتهامی !!!
پی نوشت 1 : استاد احمدنیا فکر کنم سال پیش همین موقع ها بود که یه آپ کرده بودند که در اون از ما ( کلاس جامعه شناسیشون ) کلی قدر دانی کرده بودند که به به چه بچه های بیاد ماندنی و گلی که ما هرچه گشتیم تا لینک اون پست رو پیدا کنیم نشد که نشد و ازشون ملتماسانه می خوام به محض دیدن این متن ما لینکش رو برامون تو نظرات بذارن که کلی ذوق کنیم
پی نوشت 2 : ساناز عزیز در فروم پی اف کلی عکس از کتابای زمان ابتدایی گذاشته بودند که ما اینجا دوتاشو بصورت لینک می ذاریم تا شاید تجدید خاطره ای برای دوستان بشه ... ( عکس اول ) ( عکس دوم )
پی نوشت 3 : دوست دارم بدونم شما نسبت به اول مهر چه حسی دارید و داشتید !؟!؟
پی نوشت 4: واقعا متنفرم از ته دل من از اول مهر ...
مشابه متن فوق سال گذشته در 31 شهریور نوشته شده بود و از این حیث شاید برای دوستان قدیمی تکراری بوده باشه ...
====================================================
سخنان هفته :
====================================================
مانی
ماله کشی به سبک حواله دادن ... !
معمولا دولت عدالت محور شاید هم پرور در انجام عملیات های انتحاری و غافلگیر کننده یدی طولانی داشته و از آنجایی که گاها صحبت های بی حساب کتاب و الله بختکی از طرف این دولت شریف و خدمتگذار موجبات تعجب و گاه اعتراض و حتی گاها انقلاب های مخملی از سوی امت شریف می شه با دیدن خبری جالب در صبح امروز باز در دل خویش صد که نه ولی هزار درود و شرف بر پدر و مادرشان فرستادم :
به عبارت بهتر در برخورد ها و وعده های دولت نهم و دهم دو پارامتر واضح است : وعده های دروغین و هزینه کردن از سوی نظام که تنها یک نتیجه تا کنون داشته و آن بی حیثیت شدن دولت !و هرچند این از خصایص فاشیست هاست و روند بر خورد با سران به اصطلاح اغتشاشات و کودتای نرم و ... بیش از پیش تداعی گر انقلاب ژاکوبنی ولی اینبار در صدر نظام را نمایان می سازد وخود این مسئله مرا به اعتقاد ملی گرایان مبنی بر حاکمیت پولیارشی و اصلاح ساختار بصورت نرم به یقین می رساند .
========================================================
قل مراد !!
قل مراد رو یادتون میاد !؟!؟ همون شخصیت محبوب باغ مظفر که خنده و گریش قابل تشخیص نبود ؟!؟!
این روزا خیلی مصداق پیدا کرده برام ؛ خصوصا وقتی روزنامه برادر سلحشور ش ر ی ع ت مداری رو می خونیم که انشالله توفیق روز افزون هم خودشان و هم مجاهدین کنار دستشون داشته باشن تا همینجوری فرت و فرت نقشه های استعمار رو عیان کنند .
یه جورایی بعضی وقتا از وقاحت ها خندم می گیره که رئیس دولت خدمتگذار از صانعی شکایت می کنه و این روزنامه جان بر کف که جز رضایت خدا هدفی نداره فرت و فرت تهمت بی ربط و با ربط تهمت می زنه و احدی جرات نکنه بگه ؛ داداش ببخشید ، شما ؟!؟! ( صد البته که همه کاره و هیچکاره ، قبول نداری ؟!؟! )
گویا قل مراد که در بطن همین روزنامه هم استخدام شده خود گوید و خود خندد و چه کسی می داند ، شاید حتی پیش خود از حیثیت از دست رفته و بحث مشروعیتی که ملتی بدان اعتقاد داشتند گریه می کند و شاید هم در انظار می خندد و در پنهانی گریه می کند و صد البته که این از هنر های قل مراد است که نتوان گریه و خنده اش را تشخیص داد !!
پی نوشت از ستون گفت و شنود کیهان در امروز :
گفت: سران داخلی فتنه بدجوری با رسوایی روبرو شده اند.
گفتم: فکر نمی کردند که مردم اینطور با صلابت و قدرت پای ارزش های اسلام و انقلاب ایستاده باشند.
گفت: اسناد به دست آمده و اعتراف متهمان در دادگاه نشان می دهد که خاتمی و موسوی روی حمایت آمریکا خیلی حساب باز کرده بودند و تصور می کردند که مردم با قمپز اسرائیل و تهدید آمریکا از آرمان های انقلاب دست می کشند و به طرف خاتمی و موسوی می روند.
گفتم: آخه اینها که 30 سال در ایران زندگی کرده اند باید مردم را می شناختند!
گفت: کسانی که در قصرهای اشرافی زندگی کرده اند، از مردم شناختی ندارند.
گفتم: از شخصی پرسیدند پطروس کی بود؟ یارو گفت؛ پطروس یک دهقان فداکار بود که وقتی گرگ به گوسفندانش حمله کرد، پیرهنش رو آتیش زد و انگشتشو کرد توی چشم راننده قطار!
تصور می کنم بدبختی امثال کیهان و صدا و سیمای عادل آن است که فراموش کردند سوژه مرتبط این قضایا خود مخاطبان و مردم هستند !! ( بقول یارو گفتنی تو خود از این مجمل ، حدیث مفصل بخوان !! )
=======================================================
مانی
فارغ از تفکرات من نسبت به مسئله ی اقلیت های ایران ؛ مدتهاست تفکر در مورد ضرورت ملت سازی را حس می کنم ، که شاید ریشه های آن را بتوان در خاندان صفویه یافت که با ایدئولوژی دینی و ناسیونالیستی معجونی ساخته و بقول دکتر شریعتی میان خاندان پادشاهی و دینی ایران پیوندی ایجاد کردند ( ازدواج شهربانو و امام حسین و ... )
هرچند این مسئله دوام چندانی نداشت و در دوره ی کوتاه افشاریه بطور کامل فراموش شد و در دوره ی خان زند و قاجار نیز کمترین اهمیتی نداشت و تنها در ایدئولوژی پهلوی اول بود که تکاپو بر سر ایرانی گری و ناسیونالیسم روی داد .
آنچه که مسلم است زمانی که بحث قومیت های ایران را می کنیم باید توجه داشته باشیم از جهات سنن و آداب و گاها زبان کمترین وجه اشتراک در بین ایشان موجود است و گاه چنان با یکدیگر غریبه هستند که قیام های خودمختاری را در پی داشته اند !!!
قیام های کرد های ایران با رویای کردستان بزرگ و تبلیغات آذربایجان با شعار بزرگ ؛ آذربایجان بزرگ با پایتختی تبریز که مدتها نقل حتی کاندید های سیاسی کشور آذربایجان بود و قیام ترکمن های ایران در گنبد کاووس و درگیری های فعلی در سیستان و بلوچستان تحت لوای اعتراض به تبعیض نسبت به اهل سنت انجام می شود و حتی همکاری برخی شیوخ عرب نشین خوزستان با صدام حسین در هشت سال جنگ تحمیلی این تصور را ایجاد می کند که براستی اتحاد در ایران و استفاده از برابری در ایران واقعیت دارد ؟!!؟
سه روز قبل نمایندگان اهل سنت در مجلس در اقدامی هماهنگ به اعتراض به رئیس جمهور پرداختند که طی آن ، ایشان به دولت معترض بودند که چرا محمود احمدی نژاد احدی از اهل سنت را به کابینه راه نداده ...
در کنکاش این مسئله که چرا اقلیت های قومی در ایران کمترین اتحاد و یا همکاری ای با دولت مرکزی ندارند و بیشتر این اعمال قهریه است که موجب وحدت ایشان شده تا اعمال عدلیه تنها به سه نتیجه رسیدم و آن این بود که :
===================================================
مانی
عوام فریبی در قالب فاشیسم !!!
خوزه گاست در کتاب طغیان توده ها مطلب جالبی را اشاره می کند :
در سندیکالیسم و فاشیسم برای نخستین بار انسانی پیدا شده است که نمی خواهد برای مواضع خویش دلیل و برهان بیاورد ؛ بلکه صرفا در پی تحمیل عقاید خویش است . پدیده غریب و تازه این است که حق غیر معمول بودن یا بی دلیلی به عنوان حقی خواص شمرده و مطرح می شود !!!
تعبیرات احمدی نژاد در دفاع از وزرای کابینه اش در شامگاه پنجشنبه مرا بیاد جملات بالا انداخت ، آنگاه که در جملاتش بارها از مفاهیمی چون :
انقلابی هستند ایشون
از جنس این کار هستند
بسیار انسان نجیب و شریفی هستند
و ... استفاده کرد و شاهکار تشبیه لنکرانی به هلو بدرستی این تصور را ایجاد می کرد که محمود احمدی نژاد کمترین توجیهی برای وزرای برکنار شده و تازه انتصاب شده اش در چنته ندارد و با اصطلاحات دهن پر کنی و کلی تنها سعی در تحمیل عقاید خویش بود .
نیک اگر بر وزرای پیشنهادی وی بنگریم یک پارامتر بروشنی به چشم می خورد و آن هم حرف شنو بودن است !!
انتخاب وزیر زن نیز از دیگر راهکارهای پوپولیسمی ایشان است که کمترین دلیلی در پشت آن ندارد ، نگارنده اعتقاد ندارد که زنان شایسته مدیریت نیستند ؛ بلکه اعتقاد دارد این تنها پرده ای از نمایشی عوام فریبانه است که محمود احمدی نژاد با متوسل شدن به آن سعی در ایجاد مقبولیت برای خویشتن دارد ؛ چه آنکه در دفاع از وزیر زن پیشنهادیش می گوید :
در ارزیابی بیماری ها خانم ها به خاطر حجب و حیایشان بیماری شان را از همسرشان هم پنهان می کنند؛ اگر محیط برایشان فراهم نمی شود. گفتیم یک مدتی خانم متخصص درجه یک بیاید جایی که خانم ها چک شوند. خانم ها اگر سالم باشند جامعه سالم خواهد شد. چرا که فضای عفت خانم ها باعث شده دچار مشکل شوند. وزیر بهداشت باید خدمات را آنقدر گسترش دهد که هر سه ماه یکبار چک شوند؛ و این خانم فوق تخصص زنان را دارند.
حال کسی نبود بپرسد که مگر وزیر زن شما می خواهد سی و اندی میلیون زن را چک آپ بکند که نیاز بود که یک زن وزیر بهداشت شود و اصلا چه ارتباطی بین حجب و حیا و نجیب بودن زنان با وزیر زن وجود دارد !؟!؟ از سوی دیگر تفکرات کاملا فمنیستی در انتخاب این زنان به چشم می خورد و کمترین وجهی برای مدیر بودنشان در نظر گرفته نشده و این تنها نمایشی از ادای دموکرات بودن و تساوی حقوق و زن و مر است که ایشان براه انداخته ...
کوتاه کلام ؛ آنچه که مسلم است آنست که تفکر القایی و بی دلیل پذیری ای که در شریان های دولت عدالت جریان دارد موجبات گسترش پینوکیو های وطنی می شود ؛ گو آنکه برکناری وزیر اطلاعات و محمد باقر لنکرانی و صفار هرندی و دانش جعفری و اژه ای تنها به دلیل مخالفت با افکار فردی بود که افکار خود را مساوی با افکار تمام ملت ایران می داند !!
مانی
==========================================
امروز داشتم فیلم زمانی برای مستی اسب ها رو بعد از سالها که در سینما دیده بودم رو می دیدم ؛ فیلمی که از ساخته های بهمن قبادی هست ، فیلمی ارزشمند که بر چند محور می چرخد و شخصیت مظلوم مادی ( پسر بچه ی عقب مانده ای که پدرش در مرز ایران عراق در حین قاچاق بر روی مین رفت و مادرش را در کودکی از دست داده و .... ) تنها گوشه از بدبختی ها و مصائب اقلیت کرد ایران را نشان می دهد .
فیلم بقدری قوی ساخته شده و در داستان پردازی و گفتار ها قوی است که بارها چشمان شما را تر خواهد کرد !
اینم خودم از مادی گرفتم :
========================================
دیشب ساعت 8:30 رفتم همون جایی که آریا رو دیدم ؛ جاییکه خدا رو دوباره پیدا کردم .
محو آن مکان بودم که صدای ضبط ماشینی منو به خودش آورد :
نه خزون نه بهار انگاری روزگار ، تو رو از دل من می رنجوند !!
مانی