دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری ، فکر می کند . دست نوشته هایی شامل : تاریخ ، سیاست ، جامعه و ...

دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری ، فکر می کند . دست نوشته هایی شامل : تاریخ ، سیاست ، جامعه و ...

و اینبار دستاویز شدن بر ساحت ... و برای طه عزیز ... !

و اینبار دستاویز شدن بر ساحت ... !


یادم می آید زمان انتخابات بود که به دور و بریهایم می گفتم که این خط امام چیست ؟!!؟ چون هم موسوی مدعی آنست و هم احمدی نژاد و هم کروبی و هم رضایی و همه تلاش دارند تا خود را به این خط بدون تعریف بچسبانند !!


حالا اگر کروبی سمتی داشته و رضایی از فرماندهان جنگ بوده و موسوی نخست وزیری برای خودش بوده این یکی که آن روزها تنها دانشجویی تند رو بوده و این روزها سابقون را به دوری از خط متهم می کند چه می گوید ؟!؟!


این روزها که رسانه ی ملی ! با نشان دادن تصاویری مربوط به آیت الله خمینی تلاش دارد تا چهره ای ضد نظام به میر حسین موسوی بدهد و حامیان وی را منافقین و سلطنت طلبان و ... نشان دهد ، گویی حربه ی مناسبی به دست ایشان افتاده و همه مخافین دولت را با این اقدام به ضد امام بودن متهم می کنند وختم جلسه را اعلام و فاتحه ای برای ایشان می خوانند !!


تصویری پاره شده از آیت الله خمینی بر روی زمین است دوربین بر روی آن زوم می کند ، تصویر قطع می شود ؛ تصویری بلافاصله پشت آن نشان می دهد که عده ای دانشجوی دانشگاه تهران را نشان می دهد که با دست بندهای سبز در حال شعر دادن هستند !


بوضوح با کمترین منطقی می توان فهمید هیچ ارتباطی بین دو تصویر فوق نمی توان یافت و گویی سران  دولت نهم بعد از آنکه نا امید شدند از روی گردانی مردم از میر حسین موسوی و مهدی کروبی با دستآویز شدن به آیت الله خمینی هرچه در دست داشتند رو کردند و چنانکه در شعار های خودشان با گفتن ، موسوی ، کروبی ؛ این آخرین حجت است !! نشان دادند که دیگر چیزی برای مقابله ندارند ...


لزوم مدیریت زمان فعلی از سوی میر حسین موسوی به شدت محسوس است و کمترین اشتباه استراتژیکی می تواند موجبات شکست وی شود چه آنکه این روزها سعی در تخریب چهره ی وی از سر فصل های نمایندگان همیشه در صحنه اصولگرا می باشد !!

هرچند این سیاه بازی را وقتی می توان بیشتر باور کرد که بخاطر آورد همین حامیان سبز ؛ همان کسانی بودند که در شعارهایشان با فریاد خمینی کجائی ؟ موسوی تنها شده و در دست داشتن پلاکاردهایی شبیه این ، حتی برای آیت الله خمینی اعاده حیثیت هم می کردند تا عده ای باور کنند که مطمئن آیت الله خمینی هم با نظر این افراد کج فهم و بنیاد گرا مخالف بوده !!



=====================================


برای طه ولی زاده عزیز  ، دوستی که ...


طه جان سلام ...

سه شنبه زنگ زدی بهم تا حالمو بپرسی ، به خودت هم گفتم ؛ مرد حسابی منو تو دو سال و نیم هست همدیگرو می شناسیم و این دفعه اوله که می بینم زنگ زدی حالمو می پرسی ...

طه جان وقتی گفتی می خواستم حالتو بپرسم چون چند وقته بنظر بهم ریخته میای بد بغضی چسبید توی گلوم ؛ این روزها تکلیف خودم رو هم نمی دونم ؛ اینکه چیکار می خوام بکنم ، انگاری بد جور به بن بست رسیدم ...

طه جان نشد بهت بگم چرا خیلی بهم ریختم وقتی زنگ زدی ، چون چهارشنبه سالروز یک فاجعه توی زندگی من بود ...

هیچی جلو نیست ...

طه جان فارغ از تفاوت نگرش هامون به دنیا و جامعه که تو از دریچه ی چپ نگاهش می کنی و من از یک دریچه ی دیگه ، ولی باید یک اعتراف بکنم و اون اینکه تو کسی رو مثل آیسان رو توی زندگیت داری ...

یه دختری که همه جوره احساس می کنم پشتت هست و یک شیر زنه واقعی هست ، یک دختری که احساس می کنم هیچوقت با هم مشکلی نداشتید و همیشه وقتی می بینید همدیگرو با خنده به استقبال هم می رید و باور کن انقدر احساسات تو رو وقتی براش توی وبلاگت می نویسی دوست دارم که حد نداره ...


طه جان ، راستش اون زمانی که تازه از زندان ازاد شده بودی بخاطر روز کارگر و یکبار با هم داشتیم مفصل صحبت می کردیم و گفتی با آیسان آشنا شدی و ... تو دلم داشتم بهت می گفتم بیا اینم یکی رو پیدا کرد ولی انگاری اشتباه می کردم ؛ چون دقیقا نیم ساعت بعد که رفتیم توی حیاط دانشکده تا یه استراحتی بکنیم و تلفنت زنگ خورد دقیقا خاطرم هست گفتی : سلام گلم آیسان ، خوبی ؟!؟


طه باور کن هیچوقت حسادت به کسی توی زندگیم نکردم و اون لحظه بود که انقدر بنظر اون لحنت معصومانه و از ته دل بود که به آیسان حسادت کردم که انقدر تو دوستش داری ...


طه ؛ مواظب باش ، خیلی مواظب باش ؛ یه وقتی آیسان رو از دست ندی ! طه من باور دارم هیچکس اندازه آیسان نمی تونه تو رو درک بکنه ...

طه چقدر دوست داشتم چهارشنبه باهم صحبت کنیم ولی وقتی آیسان رو دیدم که باهم خوش هستید دلم نیومد چیزی بگم و ...


یه آهنگی Busshunter  داره به اسم Every Morning که اوایل خودم بخاطر خود آهنگ دوستش داشتم و ولی الان یک ماهی هست که با گوش دادنش یاد تو و آیسان می افتم . آهنگرو از اینجا دانلود کن .

There is one girl in my life that makes me love again
As pretty as a girl could be so beautiful
Every morning she makes me a cup of coffee
With a smile on her face I’m a man in love
And she’s glourious

There is one girl in my life that makes me love again
As pretty as a girl could be so beautiful
Every morning I wake up and I think of you
With a smile on my face I’m a man in love
And she’s glourious

Oh baby I want you to stay in my life
Never say goodbye even if you cry i’m still by your side
Oh baby I want you to stay in my life
Never say goodbye even if you cry i’m still by your side


طه تو این جامعه همیشه آدمایی هستند که ادعای مردونگی دارند ولی نارفیقی رو دوره کردند و فکر نکن همه آدمای راست گویی هستند ، خلاصه مواظب عشقت باش که اگه از دست بره ...


خیلی دوستت دارم 

مانی 


==============================================


جملات هفته :


محمود احمدی نژاد در اجلاس کپنهاگ : در ایران فقیری که محتاج به نان شب داشته باشد نداریم . وی همچنین مدعی شد به علت آنکه در جنگ جهانی دوم از خاک ایران برای شکست آلمان استفاده شده ، ایران باید غرامت این جنگ را بگیرد و به همین منظور وی کمیته ای برای تعیین خسارت آن ایجاد کرده !!! وی در ادامه گفت این کار عین عدالت است !!


اسفندیار رحیم مشائی در اجلاس کپنهاگ در دانمارک : احمدی نژاد جلوه ی تمام عیار یک ایرانی آگاه و با شعور است !!!!


آیت الله سبحانی در دیدار با کامران دانشجو ، وزیر علوم : دانشگاه های دختران از پسران جدا شود و متون درسی نیز اصلاح شوند و دروسی فیزیک و شیمی و علوم افلاکی نیز در خدمت دین باشند !!


===========================================


باید هرچه سریعتر تصمیمو برای آیندم بگیرم ؛ برام دعا کنید اشتباه نکنم ....


سارینا بیا ببین دائیتو دوباره ، گلی که کاشته امروز فقط یه خاره ...

مانی



نظرات 33 + ارسال نظر
ماهی سیاه کوچولو شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:25 ب.ظ

فعلا از بحثهای سیاسی پایان ناپذیر فاکتور می گیرم..

سر در بلاگت زدی که رئالی ولی من بر اساس تجربه فکر می کنم احساس و واقعیت اکثرا مخالف هم اند. و تو آدم پراحساسی به نظر می یایی که برای حست ارزش قائلی. این چیزیه که از ورای نوشته ها و پی نوشتهات بارزه. پس چطور واقع گرا می شی؟ شایدم برای تو واقعیت همین احساسیه که توش زندگی می کنی..

برای زندگیت هم با دقت و آرامش فکر کن و سریع عمل کن.

والا خودم م مدعی رئال بدون نیستم ولی دور و بریهام متفق القول اعتقاد دارند که من شدیدا رئال هستم :d

سکوت شبانه شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:38 ب.ظ

تصمیمت هر چه باشی امیدوارم همراه با شادی باشی و صد البته موفقیت

آدم ساده شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:47 ب.ظ http://www.adamesade.blogfa.com

به به بالاخره اینجا کامنت دونی واشد.چندتا جمعست که هر دفه میام باهات صحبت کنم راه نمیدی.حتی این هفته خودمو ولو انداختم رو زمین دقیقا چفت خودت که یه کم صحبت کنیم اما خیلی خونسر پاشدی رفتی.نمیدونم ما در مورد اون امامزاده حرفامونو زدیم بستگی به خودت داره واسه اونیکی هم گفتم قاطی کن.مرگ یه بار شیون هم یه بار
والسلام

محمد حسین نجفی یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ق.ظ http://mohamadhn

اصلا متنت رو دوس نداشتم .هیچ وقت ندیده بودم اینقدر غرورت رو زیر پا بذاری .مانی تو داری چیکار می کنی با خودت.؟خیلی نگرانتم

باران یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:40 ق.ظ http://ahee-baran.blogfa.com

سلام

به خاطر مشکلات شخصیم انقدر ذهنم درگیر شده که اصلا نمتونم نظری درمورد وضع موجود در جامعه بدم.ولی خاک بر سر یک سری از مردم بدبخت ظاهربین.

درمورد تصمیمت .توروخدامواظب باش .من که از دوشب پیش از هرچی عشق متنفر شدم .پسر بازیچه نشی .بازم دارم میگم این دخترا نصفشون زیر زمین .رکب نخوری.عاقلانه برو جلو .قبلش حتما یکسر برو .....ببین اونجا چه خبره .

ملیسا یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:59 ق.ظ

سلام
خوبی؟
تحلیلت خیلی عالی بود.دست به قلمت عالیه.
---
راستی عروسی خواهرم بودش

ده خرس یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام

دایی باید بگم که سیاست همینه ؛ تو خودتو ناراحت نکن‌!
تازه این سیاست بی پدر و مادر ؛ هر چی که به صلاحشون انجام میدن .
خیلی معذزت میخوام ؛ هیچ کسم هیچ غلطی نمیتونه بکنه !
البته بلا نسبت دوستان !

درباره مطب آخر هم باید عرض کنم انشاالله هر چی خیر همون میشه . . .


شاد باشی

ساناز یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:54 ب.ظ

در مورده متن بالایی چیزی نمیگم چون واقعا چیزی برای گفتن پیدا نمیکنم,یه نقشه ی احمقانه و ابلهانه از طرف یه عده به اصطلاح انسان!دیگه از اینکه نشون بدم این چیزا رو درک میکنم و اونقد هم ابله نیستم که این نقشه ی کثیف رو باور کنم خسته ام.

اما در مورده نوشتت در مورده طه!دوستت ,رفیقت هرکسی که بش اعتماد داری و دوسش داری!چقد میشه برای یک دوست احترام قائل بود که همچین نوشته ای از دل براش بربیاد و با تک تک جملاتت بشه اون حسی که نسبت به طه داری رو درک کردش.اگه تو به آیسان حسودیت شد من به طه حسودیم شد که دوستی مثله تو داره !البته به تو هم حسودیم شد,این طه مشخصه واقعا انسان قابل احترامی باید برات باشه که این نوشته براش خلق بشه.به جفتتون تبریک میگم برای داشتن هم

"تو این جامعه همیشه آدمایی هستند که ادعای مردونگی دارند ولی نارفیقی رو دوره کردند و فکر نکن همه آدمای راست گویی هستند "

این جملت رو خیلی عمیق قبول دارم و واقعا خیلی قشنگ اومد به نظرم.

من که به دعا اعتقاد ندارم ولی برات آرزو میکنم تا بتونی بهترین تصمیم به نفع خودت رو بگیری.

راستی ببخضید جسارت کردم لینکت کردم.

متاسفانه جامعه بدی شده ...

همکلاسی یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ب.ظ

راهمونو گم کردیم ...!

دقیقا کدوم راه ؟!؟!؟ :d

لاوین دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:46 ب.ظ

سلام

نوشته ها روان بود و قشنگ !

*سناریوی خوب و قوی طراحی کردن که با قدرت وظرافت هرچه تمامتر دارن اون رو کارگردانی میکنن و اکران ویژه هم جمعه بود ! استصیلال,آدم رو درمانده میکنه, کلافه میکنه و باعث میشه همون آدم درمانده و کلافه و مستاصل تمام توانش رو جمع کنه و یک دستاویز برای خارج شدن از این گودال پیدا کنه, به هر قیمتی, به هر قیمتی !
من فکر میکنم این آخرین نفس های این ذهن خلاقه (!!) !
سناریوی "پاره کردن عکس امام" پایان کار این داستان نویس هاست! چون قوی تر از این, سوژه ی دیگه ای سراغشان نخواهد آمد !

**جملات هفته, قسمت اول : خساراتی که خوده این آقا به ملت ایران وارد کرده رو چطوری تخمین بزنیم که از عهده ی پرداختش بربیاد ؟!؟!؟

*** کاش 1روز دیرتر آپ میکردید, دوست داشتم نظرت رو درباره ی "آیت الله منتظری" بخونم, البته تا اخبار دیروز و امروز بیات نشده !

**** حضورت و ارسال هات توی کافه نادری خوشحالم (خوشحالمون) میکنه, بیشتر تر خوشحالمون کن !

***** سلامت و موفق باشید.

پ.ن : نمیدونم چندبار کامنتم رو سند کردم !!

بقول یک دوستی عزت و شکوه و زلت و خواری دست خداست ...

منتظری در این همه سال تلاش شد چهرش خراب بشه ولی با این چنین مرگی کاملا تلاش های 20 ساله اخیر بر علیه اش رو بر باد داد ...

فریبا رحمانی دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:23 ب.ظ

به هیچ چیز و هیچ کس نمی‌شه اعتماد کرد همه چیز دروغی بیش نیست برای فریب ما آدم‌های ساده....
هر وقت آهنگ گلادیاتورهای محسن نامجو رو گوش می‌دم از خودم بیشتر بدم میاد که اون همته‌های اول بعد از انتخابات بین اون همه «آدم» چی کار می‌کردم اصلا برای چی اونجا بودم...البته الان دیگه مهم نیست...
چه خوب که دوستتون یه دوست مثل شما داره.....
چه خوب که شما هم وقت و هم انگیزه وبیشتر انگیزه برای آپ کردن دارید
اما من هیچ کدومشو ندارم البته بیشتر انگیزه....که چی بشه....
همین!!!!ممنون

الهام سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ب.ظ http://eligoli.blogsky.com

آهای پسر چرا اینقدر نابودی ؟

محبوبه چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ http://dandooneh.blogfa.com

من نمیدونم منظورتون از کار خیریه چیه اگر منظورت مددکاریه باید بگم متاسفم که با این همه سطح سواد که توی شخص شما میبینم کار مددکاری رو خیریه میبینید مثل دیدگاه فرد بی سوادی که بدون داشتن دانش نظر میده . به هرحال باید بگم مددکاری یک روش علمی که گاهی در سطح فردی گاهی گروهی و گاهی جامعه ای انجام می گیره ... اگه لازم باشه توضیحات بیشتری هم می دم

بنده ادعای سواد ندارم و نمی خوام هم کسی چنین چیزی رو در من ببینه ...

من مشکلی با مددکاری ندارم ...

من مشکلم با اون پست شما بود که مثل یک خیریه نوشته بودید ...

والسلام !

محبوبه چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:22 ق.ظ http://dandooneh.blogfa.com

برای دوست عزیز مون طه همین جا می نویسم برای این که خودش هم میدونه واسه ی من خیلی محترمه ... من هم همیشه واسش آرزوی بهترین ها رو دارم و خیلی خوشحالم که میتونه شاد باشه حتی اگه خاطرات تلخ زیاد باشه ...

محبوبه چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:29 ق.ظ

این خط خمینی تعریف نداره خیلی دوست دارم شما اگه میتونید در موردش تحلیل کنید چون فقط یه دست آویز شده در صورتی که خود خط درست نیست و معیار درستی برای تشخیص حق نیست ...
درمورد عکس هم باهات هم عقیده ام اینکه مثل قتل ندا صحنه ی قتل نمایش داده بشه و بعد هم با مدارکی !! ادعا بشه این قتل مربوط به جنبش سبزه !!!
بابت آهنگ مرسی

باران چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام
قبلا کامنت گذاشته بودم

shadow پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:32 ق.ظ http://www.kashkool144.blogfa.com

سلام

نیما یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:28 ق.ظ

خره ! اینقدر خر نباش !!

دنیای تو جایی برای احمق ها ندارد جناب آقای رئال !!

نمردیم و معنی رئال رو هم با مقیاس حضرتعالی فهمیدیم ! :دی

خیلی سردرگمم ...

بابک یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:50 ب.ظ http://vebneveshteha.blogfa.com/

سلام آقا مانی
ما بیشتر
الان که این کامنت را می گذارم عصر عاشوراست
تازه از تظاهرات برگشته ام
چه خبر
خوبی؟

اینجا افتضاح بود ...

طرفای آزادی ...

عمو ی بنده را نیز گرفتند !!

خاناده در بهت بسر می برد !!

یاهو !!

[ بدون نام ] یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:00 ب.ظ

مثل همیشه قشنگ و گویا گفتی ...

من همیشه مطالبتو میخونم اما اولین باره کامنت میذارم !
موفق باشی مانی جان

ممنون

فقط ای کاش نامتون رو می نوشتید ...

پریسا مهاجر دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ق.ظ

منم بانظر آیت اله منتظری مرحوم موافقم که :این طرح احمقانه فقط شأن و احترام آیت اله خمینی رو از بین برد (نقل به مضمون) اتفاقات روز عاشورا و سیاسی شدن فضای غزاداری باعث شد همون نیمچه امیدی هم که به بهبود اوضاع داشتم از بین بره. (بگذریم از اینکه دوستی میگفت: ما مردم از قیام امام فقط نذری گرفتنو بلدیم و جنبه های اجتماعی، سیاسی و اخلاقی واقعه ی کربلا تحت الشعاع ظاهرگرایی و خرافه پرستی قرار گرفته و اصلا دیده نمیشه.)
//////////////
در ضمن مراتب اعتراض خود را در چند مورد به شرح زیر بیان می دارم:
تو کامنتای بالایی یکی از دوستان شکایت کرده بود که فلانی چرا غرورتو زیر پا گذاشتی و از این حرفا،راستش من تا به حال عاشق نشدم ولی شنیدم برای عاشق غرور در برابرمعشوق اصلا معنا نداره (شاید یه کم اساطیری به نظر بیاد)البته منظورم شخص تو نیست هدف کل ماجراست.
راستش به کامنت باران هم معترضم ، ابن جور مسائل تو هر رابطه و از طرف هر کسی ممکنه پیش بیاد ،جنسیتی کردن مسائل وتعمیم اون به سایرین یه فعل ......است
//////////////////
برای طه ی همیشه مهربون هم آرزوی تداوم این حس قشنگ رو دارم
دانی که چیست دولت،دیدار یار دیدن در کوی او گدایی برخسروی گزیدن (حافظ)




شما از معدود کسایی هستید که من با دیدن کامنتاش ، احساس خوبی بهم دست می ده ...

ممنون که سر می زنید ...

سپنتا مینو دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:01 ب.ظ

گفتی اسمتو میگفتی ... بار اول هم اسممو نوشتم اما عجله داشتم عدد توی کادر رو ننوشتم و بار دوم که رفرش کردم فراموش کردم بنویسم !

فکر کنم شناختی ... آره ؟!؟
پی اف !!

بله مگه می شه نشناسیم ؟!؟

مجتبی عزیز ...

اردیبهشتی دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:17 ب.ظ http://www.fatemehrajabi.persianblog.ir

احساس سر در گمی می کنم گاهی از ترس اینکه راه رو اشتباه برم خودمو می زنم به ندیدن به نشنیدن حتی در بدترین حالت به نفهمیدن! ولی نمی شه بی تفاوت بود همین الان تلوزیون کف زدن و سوت زدن یه عده رو کرده تو بوق و همش داره روش مانور می ده در حالی که من سینه زدنشون رو هم دیدم هممون می دونیم تو کهریزک چه اتفاقی افتاد ولی از اون طرف هم وقتی می بینم دیروز تو آزادی لیدر کسایی که شعار می دادن یه معتاد تمام عیار بود و تو یه دسته دیگه از هر ۱۰ نفر یکیشون قیافش شبیه آدم حسابی نبود پاهام برای طرفداری کردن سست می شه! بدجوری سر در گمم ید جوری!
در مورد نامه هم یاد نامه های قهرمان به اخوان افتادم البته با کلی اغماض!
راستی اون آهنگ برای همه انگار یه جورایی خاطره ست!

آوین چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:35 ب.ظ http://dardastebad.blogsky.com/

تو خیلی با احساسی نمیدونم چرا خودتو واقع گرا میدونی امیدوارم بتونی درست تصمیم بگیری منم به طه حسودیم شد...

ادبیات پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:29 ب.ظ

متن جالبی بود ولی نیاز به تذکر است که دستاویز شدن بر... ترکیب زبانی غلطی است دستاویز شدن به مفعول باز میگردد یعنی باید می گفتید دستاویز شدن ساحت... و بر اینجا کاملا ترکیب را غلط می کند یا می گفتید دستاویز کردن ساحت...
از این نکته گذشته اغلاط دستوری فراوانی در پستهای دیگرتان هم دیدم(اگر از غلط های املایی بگذریم) که امید دارم که با دقت بیشتر تکرار نکنید زیرا در قضاوت مخاطب در مورد سطح سواد جنابعالی تاثیر خواهد داشت

ای بابا :d

اخوی با خواهر گرامی ، بنده کباده ای جز جهالت خودمو نمی کشم ...

غلط که زیاد دارن متنا ...

ولی من حوصبه ندارم ویرایش کنم ...

این نوشته ها هم وقتای می نویسم که اعصابم وحشتناک خورد باشه ..

ممنون .

الهام پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:04 ب.ظ http://eligoli.blogsky.com

قدری نگران شدم که چرا آپ نکردی . گفتم شاید در هتل اوین یا جایی همان اطراف باشی. اما دیدم به کامنت ها جواب دادی ٬ خیالم راحت شد. منتظر مطلبیم

خودمونو که نگرفتن ولی ...

سارا پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ب.ظ http://sara-r.blogsky.com

سلام. حالتون خوبه؟ چند وقتی به خاطر ی مشکلی نمی تونستم جواب کامنت هارو بدم ( هیچ کامنتی رو پاک نکردم)
در مورد مطلب سیاسی اولی چیزی ندارم بگم. ولی قسمت جملات هفته فوق العاده با مزه بود!!! آدم گریه ش میگیره!
قلمتون مثل همیشه خوبه.
امیدوارم بهترین تصمیمو بگیرین

همکلاسی جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:51 ق.ظ

سلام
تصمیم.......
درست زمانی که احساس می کردم دیگه وقتشه و باید تصمیمم رو بگیرم
واقعیت بزرگی روی سرم آوار شد
از ما که گذشت اما...
امیدوارم همه چیز برای شما بخیر بگذره

[ بدون نام ] جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:40 ب.ظ

منم همیشه مطالبتون با نظراتی که براتون میذارن رو میخونم مثه اونی که اون بالا گفت.همین.

بابا یه نامی یه نشونی چیزی بذارید از خودتون ... :d

عجبا ...

نون کاف جمعه 18 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ب.ظ http://melod.blogsky.com

کجایی مانی؟ ..خوبی؟
من خسته شدم.

می شه از نوشتت نبضتو گرفت ..

میترا چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ق.ظ

ُسلام

نمی دونم چند سالته ولی سطح فکرت هر چی باشه از خیلی از هم سن و سالیهات بیشتره.

احساست رو درک می کنم و با تمام وجود می خوام کمکت کنم ولی نمی دونم چه جوری. اگر دوست داشتی بیشتر به وبلاگت سر می زنم.

سلام

لطف دارید

این وبلاگ آیینه ای از تفکرات من هست و مطمئنا همه تفکرات من رو ساپرت نمی کنه ...

مطمئن نه تنها از دیدن شما ، بلکه از دیدن همه کسایی که دوست دارن فکر بکنن استقبال می کنم ...

موفق باشید و سربلند

مینا جمعه 25 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:27 ب.ظ

سلام

پسر تو خیلی خوبی
گلی
تفکراتت رو خیلی دوست می دارم . اصلا به ۸ ساله ها نمی خوری
به قول میترا بیشتر از سنت میخوری
می خوری؟

الله اعلم !

شیما یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:01 ب.ظ

پس میخوریش ؟!!! :دی

چیو ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد