دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری ، فکر می کند . دست نوشته هایی شامل : تاریخ ، سیاست ، جامعه و ...

دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری ، فکر می کند . دست نوشته هایی شامل : تاریخ ، سیاست ، جامعه و ...

تولد دوباره !!

امشب من دوباره متولد شدم !!!


به ساعت من الان 5 و ربع صبح جمعه هست و بخاطر سفر اهل بیت فرصتی شد تا بازهم دو روزتنها باشم توی خوونه و در تنهایی به مسائل عمیقتری فکر کنم !!

قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن یه قضیه ای رو می گم که امشب اتفاق افتاد ، حوالی ساعت یک و نیم صبح بود که خیلی هوس بیرون رفتن پیدا کردم و با ماشین راه افتادم و خودم هم متوجه نشدم چطور سر از نزدیکی های دانشگاه در آوردم و چقدر خوش یمن بود این اتفاق !!


امشب ( بلکه هم صبح ) حدودای 2 بود که وایستاده بودم بغل یه پارک و داشتم فکر می کردم و به ماه هم نگاه می کردم که یه پژو 206 اومد بغلم زد رو ترمز و یه پسر سرشو آورد بیرون و گفت آقا سیگاری داری !؟!؟ ( برای دوستان پاستوریزه ترجمش می شه حشیش ) بنده هم عرض کردم خیر و همین مسئله باعث شد با هم شروع کنیم حرف زدن تا ساعت 4 ، شاید باورش براتون سخت باشه ولی من بزرگترین درس زندگیمو امشب از یه معتاد به شیشه یاد گرفتم ؛ آریا پسری که لیسانس حقوق از دانشگاه تهران داشت و 5 سال بود درگیر مواد بود بالاترین درس زندگی رو به من داد .


توی صحبتاش یه انرژی خاص بود و وقتی بهم گفت به خدا اعتقاد داری و من گفتم نه هیچی نگفت و رفت طرف یه شاخه درخت که چندتا شکوفه ازش در اومده بود . یه گلش رو چید و گفت این گل رو می بینی ؟!؟! گفتم آره گفت بنظرت الان چه جوریه ؟!؟! گفتم ساده !! گفت برداشت دیگه نداری ؟!؟ گفتم نه ، برگشت بهم گفت همین گل رو توی صد و پنجاه میلیون زاویه دیگه هم می تونی ببینی !!


واقعا لرزیدم ، حس غیر قابل وصفی بود !! آریا راست می گفت . من خیلی تک بعدی شدم .

حس فعلیم که دارم اینارو می نویسم واقعا غیر قابل وصفه و باور کردنی نیست برای خودم هم ؛ واقعا راست می گفت ، که حتی آسمون هم همیشه طوسی و آبی نیست و بعضی وقتا باید ازش رنگ سبز رو تشخیص بدی !!


=======================================================


وقتی هیچ چیزمان به هیچ چیزمان نمی آید !!!


بارها شده که افرادی رو مشاهده کردم که از احساسات و عواطف دینی و احساسات ناسیونالیستی افراد برای تبلیغ و هزاران ترفند سود رسان استفاده کرده اند ولیکن آنچه که مرا بدین مسئله متعجب می سازد آن است که جدید به کرات مشاهده می شود اسامی منتخب برای این گونه مسائل بسیار بی ربط انتخاب شده و گاها خود باعث مضحکه شدن آن مسئله شده است ، اینکه براستی متلیان نامگذاری در ایران چه وظیفه ای دارند خود نقدی جدا را می طلبد ولیکن ، دیدن پیتزا فروشی با نام فدک و یا تهیه غذای بی بی زینب بیشتر آدمی را به این مسئله وا می دارد که براستی تفکر کند و ببیند ، آیا صاحبان این مکان ها از روی ارادت خویش به این مسائل نامگذاری کرده اند یا خواسته اند با دست آویز قرار دادن این اسامی برای خویش بازاری راه بیاندازند !؟!؟


شاید با سراغ مصداق گرفتن کار راحت تر شود !!


صبح یکی از هفته های گذشته بود که باید آماده دانشگاه رفتن می شدم ولی از شدت خواب توان بلند شدن از تخت رو نداشتم و بالاجبار به هر ضرب و زوری بود خودم رو به کاناپه رسوندم و با روشن کردن ماهواره یه موسیقی بی نهایت یاوه به گوشم خورد با مضمون :


یه خبر داغ دارم عاشقت شدم خیلی زیاد چون دلم می خواد !! ( یه چیز تو همین مایه ها بود )


انقدر این آهنگ و شعر و حرکات خواننده زن این ترانه مسخره و بی ربط بود که نه تنها خواب از کلم پرید بلکه بلافاصله راهی دانشگاه شدم !! 

جدا از این مسائل یه چیز خیلی مسخره داخل کلیپ این ترانه نقش فروهر روی شیشه موتور پسری بود که مثلا نقش معشوقه رو داشت !! به تصویر توجه کنید ! دقیقا مثل اینه که یکی بیاد جلو شیشه موتورش بزنه یا قمر بنی هاشم و بعد باهاش بره تک چرخ بزنه تو خیابونا !!!


چند وقت پیش هم در داخل خیابان ستارخان یه میوه فروشی دیدم با نام محمد رسول الله که واقعا سر این یکی رو نفهمیدم !!!



====================================================


کدام یک را باور کنیم ، کرامت انسانی ؛ یا غارت ؟!!؟


فکر می کنم چهارشنبه هفته گذشته بود که در حین رفتن به کلاس های روزنامه نگاری بودم که این کاغذ رو بر روی یک دیوار در خیابان بهشتی قبل از قائم مقام دیدم .



شاید فردی که این کار را می خواهد بکند در دوران کودکی تنها دغدغه اش اسباب بازی هایش بوده که آن هم احتمالا چیزی جز چند پلاستیک و قایقی کاغذی نبوده و همیشه از نداری خانواده اش مجبور به قناعت بود و اگر پول نداشت لباسی نمی خرید و اگر در اوج نا بسامانی ، فقر باعث ایجاد تنش در خانه پدریش می شده با رویای دکتر شدن و نجات خانواده اش خویش را غرق می کرده و این گونه فقر را باور نمی کرده .


ولی حالا بزرگ شده !! ، حالا باورش شده که گاهی برای چرخش زندگی باید حتی قید کلیه را هم زد تا کمی بیشتر بتوان نفس کشید !!!


====================================================


این نوشتار هم تموم شد و ساعت تقریبا 6 و پنج دقیقه صبح و هست و کم کم داره خوابم میاد و بد نیست یه خواب 4 ساعته ای بکنم چون ساعت 11 باید جای مهمی باشم .


بازم مثل همیشه چندتا نکته کوچیکو بگم و از خدمت مرخص بشم ! 


  • سر آپ قبلیم بود که خبری منتشر شد با این مضمون که حجت الاسلام حجت جعفر شجونی از اعضای مرکز هیات موتلفه اسلامی اظهار فضل کرده اند که : تنها زنان خیابانی و اراذل و اوباش به میر حسین موسوی رای می دهند !! با این اوصاف و با توجه به عنصر ذکور این حقیر بنده در گروه اراذل قرار گرفتم ؛ شما چظور ؟!؟!
  • نظر هم بدید باعث دلگرمیه ، به وبلاگ برای دوستانمان هم که لینکش گوشه صفحه هست سر بزنید .
  • من بازم بارون می خوام !!   

مانی 

نظرات 28 + ارسال نظر
آرسن میناسیان جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ق.ظ

عالی بودمانی.
بخصوص نوشته ات درباره نامها و مکانها.
دست مریزاد

واقعا خیلی خوشحالم ، هر سری باید یکی از دوستان بنده رو با کامنت گذاشتنش شگفت زده کنه .

آقا واقعا لطف کردی اومدی ؛ بی تعارف می گم وقتی دیدم اسمتو خیلی خوشحال شدم . بازم ممنون

سلام جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ق.ظ

سلام مانی جان (شکلک بسیار عصبانی)
قرار بود واسمون یه کاری کنی ها !

ببینم چه معنی داره پسر مجرد تا ساعت ۴ بیرون باشه ها ؟ها ها ؟
نبینم از بین بد و بدتر ُ بدتر رو انتخاب کنی و رای بدیا :ی

باز میام

سلام

راستش بجا نیاوردم اگه معرفی کنید که خیلی ممنون می شم ! اگه هم بنده قرار به انجام عملی بوده ، رو چشمم حتما انجام می دم .

حالا انشالله شما سری بعدی بیا و یه مقدار بیشتر آمار بده ببینیم شما کی هستی :d

دیشب هم یه شب واقعا رویایی و فوق العاده بود ، شاید مسخره باشه ولی بعضی وقتا فکر می کنم رویا بوده !! در ضمن بنده از همینجا اعلام می کنم حتما رای می دم :d

انشالله نظرمو در مورد انتخابات چند هفته دیگه می نویسم . بازم مرسی از حضورتون !

ف مثل من جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ب.ظ http://dNovember.blogsky.com

یعنی که چی اونوقت؟؟
من معتاد نمیشم
یعنی هر کی حقوق بخونه اونم دانشگاه تهران معتاد میشه

امکان نداره
من نمیشم م م م



:(((

فکر کنم دچار کج فهمی شدید جسارتا :d

من 8 سال از عمر گرانبهام رو صرف دین و این چیزا کردم و دوسال بود به خدا اعتقاد نداشتم و دلایل عقلی زیادی هم بابتش داشتم ولی اتفاق دیشب خیلی تکونم داد . اینکه شاید از زاویه دیگه دیدن موجب خیلی چیزا بشه برای من فوق تصور بود .

واقعا هنوزم تو فکر جملش هستم .

ف مثل من جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:15 ب.ظ http://November.blogsky.com

این روزها چیزی که توجه منو جلب کرده وضع بد معیشتی مردم و دل نگرانی هاشون
اینکه مردم بعد از سی سال کار برای دولت چرا الان با این وضع بد معیشتی روبرو شدن
چرا
؟

دلایل فراوانه ؛ انشالله توی یه پست چرایی فعلی رو بررسی می کنم

هرچند ریشه رو بنده در 30 ساله اخیر نمی بینمو دست کم 102 ساله اخیر ( بعد از مشروطه ) و دست بالا تا 700 سال پیش ( شکل گیری حکومت های مقتدر در ایران ) می دونم .

در ضمن مغول رو فراموش نکنیم !!

داش آکل جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:43 ب.ظ http://dashakol.blogsky.com/

درود بر تو مانی
الحق که لذت بردم یک آدم به پیجم سر زد...البته ببخشید اگر کمی تند میگم ولی باور کن اینقدر که از این کامنتهای تبلیغاتی و کامنتهایی که توش میگن من آپم گرفتم که دیگه عقم میشینه از این چیزا میبینم...اما خوشحال ام از اینکه کسی رو میبینم که احساس میکنم نسبت به بقیه برتره و برای عقلش ارزش قائله و حداقل اینکه از فکر کردن نمیترسه(مربوط میشه به موضوع آتئیست بودن که توی بلاگت نوشته بودی)
و در این بین اگر باز ناراحت نمیشی باید بگم شباهت هایی بهم داریم ظاهرا(خودم دلم نمیخواد مثل کسی باشم:دی) شباهت اینکه یه دفعه ساعتهای ۲-۳ صبح به کلم میزنه برم بیرونَ هرچقدر که این موضوع بار ها و بارها برام خیلی خطیر بوده و یکبار نزدیک بود ربوده بشم و بعدشم فکر کنم بهم تجاوز قرار بود بشه و بار دیگه هم مورد خفت گیری قرار گرفتم و دیگه از اون به بعد بیرون نمیرم اونموقع شب.
از بلاگت خوشم اومد...مطالب جالب و واقعی جامعه رو نوشته بودی خصوصا در مورد اون دانشجو و دانشجو ها که همونطور که مفید برای جامعه میتونن باشن هم اندازه ی تار مو فاصله دارن تا انگل و فردی با شخصیت ضد اجتماعی بشن.
بسیار خوشحال میشم باز هم بمن سر بزنی و بیشتر خوشحال میشم بلاگی با نام ؛نیچه بخوانید منو نگاهی بندازی:دی
در پناه خرد
رخصت

آقا ما ارادتمندیم .

بقدر کافی چوب کاری کردی . ما دوستان رو فراموش نمی کنیم . شک نکن !!

همچنین شما موفق باشی .

باران جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ب.ظ

اگر دستهام کمی بزرگتر بودن خودمو بغل می گرفتم و آروم می شدم .....

بعد به تو دهن کجی می کردم خدای بزرگ مهربونم !!!!

:فقط برای اینکه نشونت بدم ، تنهایی م رو می تونم چاره کنم !!!!

نیما جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ب.ظ http://nimazn.blogfa.com

کی میگه اپ نیست ؟! برو ببین :دی
خدا لعنتت کنه ، که هرچی میکشم از دست توئه و سیاوش قمیشی :دی

برو بابا :d

مژگان شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ق.ظ

تولدتون مبارک.
تاسف بار بود زیاد.تا حالا فکر میکردم اونی که لیسانس علوم سیاسی داره و پارکبانه تاسف باره دیدم نه! این روزا داره خاکستری تر از اونی میشه که فکرشو میکردم!!!
راستی ! خوشحال شدم که بازم شنیدین میشه از زاویه های دیگه هم نگاه کرد

ما که با شما سلسله مراتب نصفه نیمه بحث داشتیم ولی جدا حس عجیبی بود .

در مورد اون بنده خدا هم واقعا تاسف آوره . البته دلیل اعتیادش رو ننوشتم ، خودش می گفت 20 سالگی با یکی از همکلاسیاش ازدواج می کنه و کمتر از چند ماه بعد به عینه خیانت طرفش رو می بینه و بهم می ریزه و تهش این می شه .

HOLDEN شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:33 ق.ظ http://www.adamesade.blogfa.com

فقط گریه می کنم...

آوین شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ق.ظ http://dardastebad.blogsky.com/

سلام مانی جون ممنونم که به من سر زدی خیلی خوشحال شدم
گر تو با ما بودی و لطف تو با ما بود هیچ شیطان را به ما همری و راهی بود تو من وما را پیاپی میکشی در گود تا بگویی میتوانی اینچنین باشی تا من وما جلوه گاه قدرتت باشیم بر سر ما پتک آهنین باشی

ندا شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ق.ظ

سلام
ببخشید شما چرا تو یه پست اینقدر از این شاخه به اون شاخه میرید؟
آتدم گیج میشه

از بس این مغز فراره ( خود تحویلی بود ) :d

دلیلشو نمی دونم شاید بخاطر این باشه که سوژه زیاد دور و برم می بینم و ترجیح می دم به همشون اشاره ای داشته باشم .
اتفاقا دیروز با یه بنده خدایی نشسته بودیم و داشتم مطالب احتمالی بعدی وبلاگ رو بهش می گفتم دیدم 18 تا شد که نهایتا باید توی 3 ماه اخیر استفاده بشن .

وگرنه تاریخ مصرفشون می گذره .
علی ای حال شما اولین کسی هستید که به این مطلب اعتراض می کنید . دلیلشو اگه بگید که خیلی خوب می شه

ممنون از حضورتون

ایران پیکس شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ب.ظ http://iranpix.blogfa.com

سلام
خسته نباشید
به منم سر بزنید
خوشجال میشم

عکسهای شراره رخام که خیلی عکسهای توپی هست!!! حتما ببینید
http://www.iranpix.blogfa.com/post-692.aspx


مدل لباس چرم برای خانوم ها که اینم خیلی عکس های باحالی داره
http://www.iranpix.blogfa.com/post-691.aspx

منتظرم
بای بای

ونوس شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:06 ب.ظ http://1388-20000.blogsky.com

سلام دوست خوبم
وب عالی داری -اره مانی جون منم اونی که خیلی دوسش دارم ۵ سالیه که گرفتار شیشه شده اون مطلبم که شما توش نظر دادی همنیه که برای عشقم نوشتم به امید اینکه از شیشه متنفر بشه و برگرده به زندگیمون.

بابک شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:43 ب.ظ http://vebneveshteha.blogfa.com/

سلام
قبلادو بار سرزدم
اما کامنت ها را بسته بودی
نتونستم پیام بذارم
اوضاعم خیلی بهم ریخته
هم از نظر اقتصادی و کاسبیو هم مشغله زیاد
چند از دوستانم هم دارند فشار می یارند
که برای ستاد انتخاباتی میر حسین تو شهر ری کمکشون کنم
واقعا سرم شلوغ شده مانی جان
حتی فرصت مرتب آپ کردن وبم را هم ندارم
متلا وبم خبریه
دیدی که فعلا وب بلاگ اسکای را هم تعطیل کردم
راستی واقعا افکار لائیک داری؟
سعی می کنم باز هم بیام
خدا نگهدار

در مورد افکارم ؛ بعد از 8 سال مطالعه در دو سال پیش این افکار رو پیدا کردم ولی از دیشب دیگه ندارم .

امیدوارم وضعیت هرچه سریعتر درست بشه بابک . اینو از ته دل می گم

رافونه یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:44 ق.ظ

ابتدا ممنون
یه نظری دارم
اینکه وقتی از چند موضوع در یک پست می نویسی من سردگم می شوم و فرصت فکر کردن به آن چند موضوع تقسیم می شود البته دیگران را نمی دانم این فقط نظر شخصی ام است

راستش رافونه ؛ من چون فرصت نمی کنم همه اینا رو در مقالات و آپ ها جدای گانه بنویسم مجبورم برای جلوگیری از رد شدن تاریخ اکسپایرشون ، یه دفعه سه چهار تا مطلب با هم بذارم .

ولی فکر می کردم با خط کشی کردن بین مطالب این جدا بندی رو می کنما !!!

احسان یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:44 ق.ظ http://www.loveeee.blogsky.com

سلام مانی جان در چه حالی داش!!!
عزیزم در مورد مطالب خودم که باید بگم دوستام لطف می کنن مطالب قشنگشون رو برام می فرستن .....

این علامت فربهر هم جالب بود .... فربهر !!! باشه؟
این که چیزی نیست من یه آرایشگاه تو محلمون داریم اسمش امام حسین (ع) هستش !!!! حالا یه عکس ازش می گیرم واست می فرستم !!!
تا دیداری دوباره حق نگهدارت ...

انصافا داستان های جالبی برات می فرستند .

اینو بی تعارف گفتم .

احسان یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:47 ق.ظ http://www.loveeee.blogsky.com

راستی مانی جان اگر دوست داشتی تبادل لینک کنیم خبرم کن ...

سکوت شبانه یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:32 ق.ظ http://sokot-e-shabane.blogsky.com/

کاش واقعن میشد زندگی هامونو با تمام اون یکصد و پنجاه میلیون زاویه زندگی کنیم

دخترک یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:51 ب.ظ

منم این کلیه رو دیدم اتفاقا برای منم خیلی جلب توجه کرد منم تو خیاون بهشتی دیدم جلوتر از استانداری بود فک کنم

الحمدالله شاهد زنده هم براش پیدا کردم .

محمد حسین نجفی دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.mohamadhn.blogfa.com

مانی عزیزم سلام..خیلی دوست دارم بقیش رو هم خودت می دونی.....

فیلم هر شب من اینجا تمومه
جای من کی صحنه سازی می کنه؟
نیستی انگار من دارم خواب می بینم
توی نقش من کی بازی می کنه؟
تو نمی تونی بفهمی چی می گم
تو نمی فهمی!!!! خداا خدا خدا..................

ممنون محمد .

آدم ساده سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ب.ظ http://www.adamesade.blogfa.com

سلام برای اولین بار بود که پست یه نویسنده رو تو خونه ی خوش میخوندم.ولی در مورد پست نظری ندارم چون همش درباره ی تک تک اینا باهم بحث کردیم دیگه چی باید بگم

نیما چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ق.ظ http://nimazn.blogfa.com

نمی خواستم چیز مهمی بگم ولی مثل اینکه واجب شد یه چیزائی بگم:
۱. یک حکم علمی شامل ، مانع و جامع است از هر زاویه ای که نگاش کنی !

پ.ن : اینکه دوست داری بگی ماست سیاه یه مسئله دیگس ، اسمش دوست داشتنه ، نه تولده جدیده نه نفی ۷سال مطالعه و ۲ سال مکاشفه !

۲. یه اتفاق همیشه از زاویه ای دیده میشه که بیشتر بهش توجه میشه ،‌یه تصادف رانندگی همیشه بده ، چون زاویه دیدش همیشه منفی بوده و هست . تعمیم به کل داده شود پلیز !

۳. با هرچی حال می کنی خوبه ،‌ اگه اینطوری بهتری ، نترس و با قدرت ادامه بده‌ !

زیاده عرضی نیست !

رافونه چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:05 ق.ظ

منظورتون اینه که من هم با یک خط٬ فکر کردن ها رو جدا کنم!
:))[شوخی]

رضا چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:20 ب.ظ

سلام مانی جون همیشه از خواندن مطالب جالبت لذت بردم خوشهالم که اخر تونستی مصاحبه تو باسعید انجام بدی وچه تیتر قشنگی هم براش در نظر گرفتی امیدوارم همیشه توی زندگیت موفق باشی

مونا پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:58 ق.ظ http://sedayearom.blogfa.com

سلام مانی جان وایییییییییییپست هات عالی بودم منم اپم بابات غیبتم عذر میخوام.خوشحال میشم بازم باوفا باشی سر بزنی در پناهش.......

آ*ن*ت*ی*گ*و*ن*ه سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:03 ق.ظ http://ghajarie-coffee.blogsky.com

۱) اینکه هنوز میتونی متحول بشی یعنی هنوز زنده ای و نفس میکشی !!! هنوز درگیر عادت نشدی ... هنوز راکد نشدی ... خوبه که یه حادثه میتونه تغییرت بده ...
---------------------------------------------
۲ ) فکر کنم بیشتر از اینکه از روی ارادت باشه از روی حماقت و بی فکریه !!!
---------------------------------------------
۳ ) کاش شماره تلفن رو پاک میکردی ...
---------------------------------------------
۴) و احتمالا ما در گروه زنان خیابانی !!!

سمیرا چهارشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:01 ب.ظ http://www.samin-67.blogfa.com

سلام آقا مانی سمیرا هستم همسر محمد .مطالب جالبی بود..خوشحال می شم سر بزنید

خیلی عذر می خوام .

مشکل دوتا شد ؛ محمد کیه ؟! :d

میراث یکشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:43 ب.ظ

انگار جزو مد های روشنفکری امروز شده که ادم به خدا اعتقاد نداشته باشه .

اگر قرار باشه ادمها , به پسر فال فروش با دقت نگاه کنن و براشون وقت بذارن و به این فکر کنن که روزگار این ادم چطور می گذره , با بارون احساس متفاوتی داشته باشن و ... امیدوارم تعداد کسانی که به خدا اعتقاد ندارن روز به روز بیشتر بشه .

هیچی ندارم بگم ؛ ممنون :d

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد