زوال یک تفکر دینی ، جنبه هایی از پوپولیست فکری !!
کافیست کمترین مطالعه ای در مورد قرون وسطی داشته باشید تا با تیترهایی مانند بخشش گناهان در مقابل پول و حمام نکردن و تفتیش عقاید و جبر و ... آشنا باشید .
بیاد دارم که هرگاه در جمعی که عده ای از حضرات حضور دارند جمله ی معروف مارکس مبنی بر دین افیون توده ها را کسی نقل می کرد و همگی بر آن نقد می کردند و این وسط همه نیز به قاطعیت هرچه تمامتر عرض می کردند که ای آقا این جله فقط در مورد کلیسا صدق می کنه که خون ملت رو کرده بود تو شیشه و اون مسیح هست که چنان بلایی را آورد بر سر اروپا که در چند قرن که به وسطی مشهور شد باعث شد مردم از دین زده شوند و در این میان اگر رونقی در تفکر بود نیز بسوزد و ...
همیشه ذهنیت های من بر حول همین مسائل می چرخید تا آنکه در سفر اخیر به شمال در حالیکه در جاده عباس آباد به کلاردشت بودیم برای اندکی گردش در جنگل که راهنمایمان در حالیکه لبخندی از سر تاسف می زد گفت : حدود یک کیلومتر بالاتر از اینجا امامزاده ای است به نام امام زاده علی که تا سه سال پیش وجود نداشت .
در این بین من که بسیار متعجب شده بودم گفتم جدا !؟؟!
راهنمای گرام ما عرض کردند که بله آقا ، سه سال پیش یه بابایی خواب می بینه که اینجا امام زاده هست و الان هم شده محل چاپیدن پول مردم .
من و همراهان هم که تا حدی کنجکاو شده بودیم از ایشان خواستیم که اگر امکانش هست ، توقف کوچکی در کنار این بقعه داشته باشند تا کمی آنرا بررسی کنیم !!
نمائی از بقعه مذکور
بعد از دیدن مکان مذکور با کمی تفکر به چند ایراد کلی از این امامزاده رسیدم :
1- آنچه که در این امازاده بیش از همه بچشم می آمد عدم وجود حتی یک شجره نامه بود . حال آنکه برای شناساندن شخصیتی به اسم علی بی شک نیاز به شجره نامه ای بود تا می فهمیدیم که ایشان کیست .
2- از نکات حیرت آور این مکان که شاید شعور مردم را در حد دراز گوش فرض کرده بودند آن بود که قبری منسوب به بی بی شهربانو را نیز در کنار آن ساخته بودند . حال آنکه قبری به همین نام دست کم 400 سال در کوه های اطراف تهران وجود دارد . و از همه مهم تر آنکه دکتر شریعتی در کتاب تشیع علوی تشیع صفوی بصراحت وجود چنین فردی را با دلایل منطقی رد می کند و آنرا زاییده ناسیونالیست هایی می داند که می خواهند ایجاد پیوندی در میان خاندان باستانی ایران و امامت بکنند !!!
در تصویر زیر نام بی بی را در کنار امام زاده مذکور می توان دید .
3- سومین ایراد کلیی که می توان به چنین مکانی گرفت آن بود که اگر سیر تاریخی علویانی که به طبرستان فرار می کردند و گاه کشته می شدند را بررسی کنیم براحتی در میابید آنانکه از کوه های البرز جنوبی گذشتند همگی به طبرستان رسیدند و گاه کسانی بودند که در میانه راه دستگیر می شدند از جمله شخصیت هایی مانند امام زاده داوود و امام زاده صالح که همگی در البرز جنوبی گرفتار شدند و کشته شدند و هیچ امام زاده وجود ندارد که در البرز شمالی کشته شده باشد چراکه حکومت علویان طبرستانی به خط مشی فکری زیدی در این محل بودند و اگر هم بنا به فوت باشد خیلی زودتر از این ها باید این قبر ایجاد می شد .
4- عوام فریبی سازندگان آن و عدم رعایت کوچکترین نکته ی مذهبی در این مکان حداقل در ظاهر به واقع آدمی را ریشخند می کند ، دیدن بنری با این مضمون حقیقتا تاسف آور بود :
دیدن چنین بنری با چنین مضمونی بیشتر به کاسه ی دریوزگیی شباهت داشت که عده ای در دستانشان گرفتند و بنام خدا از خلق خدا دزدی می کنند و خدا را بازیچه ای کردند که با ایشان از مردم کلاهبرداری می کند و این مردم عوام و فریب خورده با روشن کردن شمع هایی بدرستی که حماقت خویش را نمایش می دهند !!
همیشه از دوران کودکی به جمله ی آیت الله مطهری فکر می کردم که چرا کسی به قطار ایستاده سنگ نمی زند و وقتی قطار حرکت می کند سنگ باران می شود ، تا آنکه در این سفر پاسخش را یافتم و آن این بود که اساسا جامعه ی ایستا و خرافی که همگی از دست رنج های خاندان صفوی است از کسانی که فکر می کنند فراری هستند و متنفر و هر آنکه به ایستا بودنشان کمک کند و بیشتر به جهل و یک جا نشینی سوقشان دهد موجبات تکریم خویش را ایجاد کرده .
براستی در جامعه ی رو به زوالی افتاده ایم که جز همان قرون وسطی عاقبتی برای آن نخواهیم یافت ، جامعه ای که خرد در آن جای ندارد و اندیشه های خرافی که در قالب دین تحریف شده به مردم خورانده می شود حال چه به عمد و چه به به سهو ولیکن آنچه که مسلم است آنست که پایان این راه نه ترکستان است نه تحجر ؛ پایان این راه بن بست است ، بن بست !!!!
به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرنوشت بد داشتیم
=========================================================
مطلب دوم آنکه امشب عروسی دعوتم ، عروسی دوست عزیزم محمد که می تونید وبلاگشو از اینجا ببینید . محمد عزیز ، پسری که از دبیرستان با یکدیگر همکلاس بودیم و در دانشگاه نیز در یک رشته و در یک دانشگاه قبول شدیم .
این هم خودش حسن ختامی شد بر این مقاله . امیدوارم خوشبخت بشن
مطلب سوم هم اینکه 20 روز بدور از دانشگاه ؛ ...
مانی
جالب بود مانی جان .
مثل اینکه قسمت شد که هم مطلب جدیدتو ببینم هم قدیمیرو .
بنظرم خوب تونستی از اون رکودی که توی مطلبات داشتی در بیای . این مطلبتو پسندیدم . قشنگ بود خصوصا قسمت آخرش که تاکید می کنی بن بست !!
از سعادت ماست !!
اتفاقی توی وبلاگ های اپدیت شده دیدمتون . مطلب جالبی بود . شعر آخرشم بجا بود
برادر!کل یوم در سفر استانی بودم ( گزارشش تو فروم موجوده)
واسه مطالب جدید هم گزاره ای جز تائید ندارم!
اخوی گزارشات شما وصول شد و خواندیم و بسی مفیوض شدیم .
الله نگهدار شما باشد .
سلام
از ماست که بر ماست
موفق باشی
خدا نگهدار
چی بگم من که خودم بودم .ولی امامزادش خیلی باکلاس بود همه ی شیشه هاش رفلکس نور بور کف کردم
امام رضا و برادران و پسران و عمو زاده ها و غیره که از مدینه به سمت طوس به راه افتادن به مدت دوسال در مسیر بودن دراین مدت به غیر از مسیری که اونها طی کردن تا به طوس برسن این آقایون اعراب و همراهان امام از کاروان جدا می شدن تا به سمت روستا ها و شهر های اطراف و خارج از مسیر برن و خبر بدن که شما هم به طوس بیایید و از فرزند رسول خدا حمایت کنید تا یک حکومت شیعی بر شما مصلت بشه چرا که در ان زمان جو زد شیعی و خفقان شدید بر علیه شیعه حاکم بود در کنار این جریان مورد دیگری هم به وقوع پیوست که من واقعا از بیان اون هم شرمگین می شم . جریان از این قرار بود که در بین ایرانیان و براساس شرایط حاکم جویشکل گرفته بود که قبل از این که این سوارها به هر شهر و روستایی وارد بشن خبر ورود اونها می رسید تا یکی از دختران خوب روستا را برای همبستری و زوجه شدن اون پیک آماده کنن تا برای همیشه فرزندان رسول خدا نسلی در بین اونها به وجود بیاد
سخن رو کوتاه می کنم بقیه جریان معلومه دیگه اینجوری شدکه الان توی بیشتر شهر ها و روستا ها ی امام زاده داریم . امام زاده هایی که فقط یک شب پدر داشتن
بخش دیگه ای از امامزاده ها هم گنج هستن
بله باور کنید که گنج هستن و جریان بر می گرده به زمان حمله مغول هابه ایران که ایانی های عزیزمون برای اینکه مال و انوالشون رو از دست غارتگرهای مغول نجات بدن اونها رو در جایی خاک می کردن بر روش ارامگاه و بقه ای می ساختن تابه این وسیله حفظ بشه فقط نکته جالب توجه اینه که خودشون هم بعد از مدتی که از این جریان می گذره باورشون می شه که اونجا یک امامزاده هست و به عبادت و پرستش می پردازن
ببخشی اینگار خیلی حرف زدم ولی دلم می خواست این حرفها رو یک جایی بزنم
خیلی دوستتان داریم مالی جان
جالب بود علی جان . بحث فرسایشی و زیادی هست این مطلب و اگه تمایل داشتی من بدم نمیاد بصورت سلسله مراتب وار این امازاده ها رو بررسی کنیم .
در کل مرسی از تحلیل و نقد طولانیت که واقعا لذت بردم .
خب تا حالا اینجا نرفتم و اصولا توی دروغ راستیش هیچ نظری ندارم ...
این یه خطو جهت ابراز وجود نوشتم :) که بدونی اومدم ...
بابا مگه بی سوالیه !؟!؟
دخترک کیه ؟!؟ من کیم ؟!!؟ تو کی هستی !؟؟! ای سیاهی کیستی !؟!؟ :d
راستش بجا نیاوردم .
ولی اگه من درخواست کردم بیاین و ابراز وجود کنید ، ممنون که اینکارو کردید !!!
چی بگم !!!!!!
خودمم اونجا رفتم ...ولی به این دید بهش نگاه نکردم..
با عرض پوزش شما هم جزو همون دسته ی فریب خورده ای !!
اوه خدا به دور من چقدرتوی اون کامنت قبلیم غلط تایپی دارم
عیبی نداره بگذار به پای بی عجولبودن من
این بار از طف اون یکی وبلاگم اومدم کامنت گذاشتم
گویند متولی امام زاده ای را شاگردی بود و شاگرد را خر پیر و فرتوتی.روزی شاگرد قصد عزیمت کرد.راه طولانی را با خر خویش پیمود و خر که سخت پیر بود در راه جان سپرد.شاگرد که دیگر نه خری برای ادامه داشت و نه حرفه ای می دانست,همانجا خر را به خاک سپرد و بر مزار او مقبره ای ساخت و هر عابری که می گذشت زیارتی می کرد !!! از قضا روزی متولی آن امام زاده به زیارت آمد و شاگرد خود را آنجا یافت و جویای روزگار شاگرد شد و شاگرد سیر تا پیاز را تعریف کردو متولی با خنده ای گفت از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان که امام زاده ی من هم مزار خری است که تمام داراییم بود . . . البته قصد جسارت به اماکنی که برای برخی مقدس است نبود !! فقط متنت منو یاد این حکایت انداخت که حقیقتی بس دردناک است. . .
مانا مانی . . .
حکایت جالبی بود . ممنون
چند وقت پیش یه عکسی می دیدم که از یک تابلو توی مازندران گرفته شده بود. روی تابلو نوشته بود: محل تاسیس امامزاده!!!!!!!!
خب حق هم دارن!!! بقیه امام زاده ها انقدر پر هستند که جا نیست باید جای دیگه بسازن برا این ملت عاشق!!!
.............................................................
چه خوشخالم که عروسی محمده! بهش تبریک بگید ما که نمی بینیمش اصلا!!!
چشم سرهنگ :d
سلام
مانی چرا به عضو یت وبلاگهای حامی میر حسین در نمی آیی؟
خدا نگهدار
اتفاقا بابک جان امروز یکی از دوستان به اسم میلاد پیشنهاد داد که آقا بیا اگه میر حسین تایید صلاحیت شد ، بریم توی ستاد انتخاباتیش !!
ولی چشم ، روی پیشنهاد شما هم تامل می کنیم .
بازم دمت گرم
آقا امیدوارم آدم مذهبی این دور و بر پیدا نشود: ای [...] تو [...].
و بعد اینکه شما هم خوب تحقیقاتی به عمل آوردی اما حیف که برد پرده دری های شما در حد همین بلاگ است. شما هم مثل ما ما هم مثل هزاران!
---
و در آخر شما خیلی به ایما لطف دارید. واقعا شرمنده فرمودید مدت ها بود اینقدر شرمنده نشده بودیم! لازم بود!!
---
در اولین فرصت بلاگ "دم" پاسخ درخور دیپلماتیک را خواهد داد.
---
سپاس از اینکه ایما را دنبال می کنید.
دمدمی جان باور بفرمائید شایسته هر جور مدحی هستید !!
بطور جد عرض می کنم ، واقعا قلم و تراوشات ذهنی خیلی جالبی دارید و در کنار دست قلم بسیار گیرا !!
بی نظیری در کل !!
سلام..
به نکته ی جالب اشاره کردین..نه تنها این جایی که شما دیدید بلکه بسیار مکان هایی هستند از این قبیل ..
من حدود ۲ سال پیش یک پروژه راجع به قرون وسطی داشتم تازه اون موقع بود که خوب با این دوران و تقسیم بندی هاش آشنا شدم...
نمی دونم ما الان در کدوم مرحلشیم ولی منم با شما هم عقیده ام اما نه به این تندی...یعنی میشه جلوشو گرفت و حلش کرد...
انتقادی بود که به نظر من خیلی درست و منطقی بود...
من امیدوارم ، شما رو نمی دونم !!
مرسی از حضورتون /
حالا این همه امام زاده برای این که مشکلات ما را حل کنند و احتمالا جایی هم در طبقه چندم بهشت برایمان کنار بگذارند
از طرفی اقتصاد بر عرضه و تقاضا میچرخد...
ممنون لذت بردم..
ممنون ، من هم از دو سه خطی که نوشتید لذت بردم .
سلام عزیز
بدمتوجه منظورم شدی نگفتم هم عقیدم بااین مساله....
اونجا یک منطقه توریستی !
(تمسخر) یک نمازخونه درست کردن اگه بیشتر میموندید متوجه میشدی !خوداون ادمها هم میدونن چه خبره!!!!
مرسی بابت روشن کردن اذهان عمومی !! :d
راجع به میر حسین » بد ندیدم مقاله ی مسیح علی نژاد رو بخونی
http://www.roozonline.com/archives/2009/03/post_12015.php
امیدوارم تو هم به ضعف حافظه ی تاریخی ایرانی جماعت دچار نباشی مانی !
این سوال اگه جواب داده بشه» حاضرم روی دیوار میر حسین یادگاری بنویسم!
تا بقول سازگارا این بار ؛اصل؛ بازگشت به عقب رو با میرحسین تجربه کنیم!
حتما می خونم .
مرسی
سلام مانی ...
جدا خندم میگیره! رو به رو دانشگاه آبادان هم 3 4 سالیه یه پلاکارد زدن که: به طرف قدمگاه امام رضا (ع) !!!!
تعطیلات نوروز هم اینقدر شلوغه که حد نداره این قدمگاه !!!!
من که تا حالا تو عمرم امامزاده نرفتم ..البته داخل حیاط شدم همین :D
راستی ان شاالله روزیت :D
بله آقا معلومه که یادمه ...
مگه میشه شما رو فراموش کنیم با اون نوشته های جالب و کوبنده اتون ...
توی این هفته دومین باریه که این جمله ی شهید مطهری رو میشنوم ...
میدونی سادگی ما آدم ها و گاهی خرافه پرستیمونه که واسه افراد سودجو ابزار میشه که ازمون بهره کشی کنند ...
خیلی خوشحالم کردید سر زدید .
پسر شاهکار بود ، دمت گرم
جه جالب...یعنی چه قدر تلخ!!!!
خوب همینه...چقدر هم بد که همینه!!
منم امیدوارم امسال سال خوبی باشه ...بهتره یه ذره امیدوار تر باشید...یعنی حتما باید به سال جدید امیدوار تر باشید....
با آرزوی بهترین ها در تمام سال های آینده!!
تا بعد عید بای....
(ببخشید این پایین نظر دادم نتونستم بالا بنظرم!!!)
ایول عالی بود
|آقای مانی، نوشته ات خوب بود، شنیدم نیما یوشیج هم در مورد علت و ریشه این همه امامزاده در ایران نوشته جالبی داره.
یه کم هم خندیدم که بجای نوشتن امشب محمد ازداوج می کنه، نوشتی امشب شب عروسی محمد است!
ممنون
فقط جسارتا من شما رو می شناسم !؟!؟
آخه توی وبلاگ شما هم اومدم نشونه ای چیزی ندیدم که بشناسم و با توجه به عدم حافظه ی دیداری در بنده و ... اگه هم شناس بودید من نشناختم ...
خلاصه اینکه اگه معرفی بکنید مرحمت کردید ...
بسیار مطالب جالبی بود خصوصا بخش دکتر شریعتی نقدهای شما هم تقریبا بی طرفانه و واقع بینانه بود