دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری ، فکر می کند . دست نوشته هایی شامل : تاریخ ، سیاست ، جامعه و ...

دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری ، فکر می کند . دست نوشته هایی شامل : تاریخ ، سیاست ، جامعه و ...

کارگزاران هم توقیف شد !!! آقایان دینمان را که گرفتید ...

صبح چهارشنبه مورخ ۱۱ دی سال ۸۷ در یک خبر غافلگیر کننده اعلام شد روزنامه کارگزاران بدستور سازمان وزارت ارشاد توقیف و بسته شد !! دلیل این امر تخطی از اصل ۶ قانون مطبوعات اعلام شد !! گویا روزنامه مذکور در یادداشت چهارشنبه خود با انتشار بیانیه ی تحکیم وحدت که در آن مبارزان حماسی را تروریست هایی معرفی کرده بود ، که با پناه گرفتن در کودکستان ها و بیمارستانها جان بچه ها و زنان را در خطر می اندازند .  

 

برای دیدن قانون مطبوعات اینجا را کلیک کنید .  

 

برای دیدن خبر این مطلب در شبکه خبر اینجا را کلیک کنید .  

 

برای دیدن خبر در یاری نیوز اینجا .  

 

و برای دیدن خبر با تفاضیل بیشتر در شهاب نیوز اینجا را کلیک کنید . 

  

 ===============================  

 

آقایان دینمان را که گرفتید ؛ لااقل نگذارید به دین خودتان شک کنیم !!! 

 

 شاید بسته شدن کارگزاران بهانه ای بود برای کمی تعقل و نوشتن . نوشتن از برای کسانی که داعیه ای در آزادی دارند که حتی فرانسه هم ندارد !!!  

داعیه ای بس طویل که از آن بعنوان فرصتی برای نفس کشیدن می توان نام برد !!! آنانی که در پوستین و قالب جامعه ی مدنی فرو رفته اند و با نام اسلام و علی برای خود بازاری براه انداخته اند . آنانی که تا گفته شود علی از حکومت علی دم می زنند و که حقیقتا هیچ چیز حکومت علی را در نیافته اند . 

 

 آنانی که بجای یافتن علی نامی از وی را در نمازهای جمعه فریاد می زنند و با شعار (( ما اهل کوفه نیستیم )) علی را یاد آور می کنند . 

 

 بسته شدن روزنامه ای تنها بدلیل انتشار اعلامیه گروهی که در زیر لوای فعالیت های قانونی فعالیت می کنند جز دنبال بهانه بودن دفاعیه ی دیگری نیز دارد !؟!؟ شمایی که طاقت کمترین انتقادی را ندارید و کمترین مسئله ای باعث تکدر خاطر مبارکتان می شود چگونه از علی دم می زنید ؟!!؟  

 

ما که علی را ندیدیم ولی آنچه که شنیدیم از علی آن بود که بر سر نماز های یومیه که بجماعت می ایستاد ، خوارج نامی در گوشه و کنار با خواندن آیه هایی با مضمون نکوهش فردی که در گذشته از سابقین بود و حالا باید بخاطر اشتباهش توبه کند وی را مواخذه می کردند و حتی جفا را تا جایی برده بودند که نماز هایشان را با امامت فرد دیگری آن هم در مسجد کوفه و در کنار علی می خواندند و رفتار علی با ایشان چه بود !؟! 

 جز آنکه علی خود حقوق ایشان را از بیت المال همچنان بمثابه گذشته می داد !؟! جز آنکه بارها سعی کرد ایشان را متقاعد باشتباه خویش کند ؟!!؟ جز آنکه علی ابدا راضی به کشته شدن احدی از ایشان نشد !؟!؟  

 

حکومت ریاکارانی را یافته ایم که مسئولش با دادن هزارتومانی در مقابل دوربین ها به یتیمان و مستمندان نیکوکاری را به زشت ترین حالت نشان می دهد و نمی پرسد کسی که آیا علی نان و خرما را که به در خانه ها می برد به ریا آنرا آغشته می کرد؟!!؟  

 

علی کی به مردم و مخالفانش من جمله طلحه و زبیر و خوارج تهمت زد !؟!؟ کارمان به جایی رسیده که حضرات با دزد خطاب کردن یکدیگر و تیکه پاره کردن القاب گدار پرور و گدا زاده و ... برای یکدیگر هندوانه باز می کنند و روزنامه ی فحاش کیهان که عالم و آدم را مستکبر و اصلاح طلب را مواجب بگیر آمریکا می بیند در شماره روز چهارشنبه (۳۱ دسامبر) در بخش خبرهای ویژه‌ی خود مقاله‌ای نوشت که  

 

«اینجا رادیو اسرائیل است! صداى ما را از دفتر تحکیم وحدت مى شنوید!» . کیهان نوشت، این ادعا که رزمندگان حماس در کودکستان‌ها و بیمارستان‌های غزه مخفی شده‌اند، قابل اثبات نیست و از آن گذشته رزمندگان حماس از مردم این کشور قابل تفکیک نیستند. این روزنامه مدعی شد، بیانیه‌ی دفتر تحکیم وحدت با اظهارات مقام‌های اسرائیلی انطباق کامل دارد .   

 

شاید هم بقول جناب الهام :  

   

 

سخن کوتاه تر می کنم و روشن تر می گویم ، ما که علی را مردی جدا از شما یافتیم ، مردی که هیچ چیزش شبیه شما نبود .  

هرچند خواندن متنی بدین مضمون از سوی کارکنان تحریریه کارگزاران آدمی را به حیرت وا می دارد :

 عضو هیأت تحریریه‌ی روزنامه‌ی "کارگزاران" در زمینه فضای درون هیأت تحریریه گفت، همکاران وی دفتر روزنامه را بدلیل تهدیدهایی که از خارج صورت گرفته است، تخلیه کرده‌اند. وی افزود: «تقریبا بچه‌های روزنامه تا یکساعت پیش در تحریریه حضور داشتند. منتها پس از آنکه اعلام شد که برخی افراد تماس گرفته و تهدید کرده‌اند به دفتر روزنامه حمله خواهند کرد، تحریریه تخلیه شد و کلیه مسئولان روزنامه، محل را ترک کردند. تماس‌های مشکوک و تهدیدآمیزی گرفته شده بود و اعلام کرده بودند توسط برخی افراد به روزنامه حمله خواهد شد. به خاطر همین همکاران روزنامه را ترک کردند تا ببینیم شرایط بعدا چگونه پیش خواهد رفت.»  

 

پس بهتر آنست که بنویسیم دموکراسی دینی بخوانیم دموکراسی بر سبک چاله میدونی !!!  

 

مانی

گزارشی از کنسرت گیتار کلاسیک ، واقع در دانشکده هنر


خوب بعد از مدتها باز هم وارد می شویم راستش بدم نمیاد زیاد آپ کنم ولی از طرفی می ترسم متن ها خونده نشه و از طرفی هم می ترسم از کیفیتشون کاسته بشه ( نیست که الان سرتاسر کیفیته )
بی خیال این حرفا برای تلطیف جو و تغییر صحبت یه گزارشی می نویسیم راجع به یه کنسرت !! حالا کنسرت چی ؟!؟
گیتار کلاسیک نمی دونم اصلا کسی اینجا خوشش میاد یا نه اصلا دنبالش هست یا نه به هر حال من یه سری چیزاشو می ذارم امیدوارم خوشتون بیاد . هرچند قابل ذکره تا قبل از اینکه برم تقریبا هیچی از گیتار کلاسیک نمی دونستم

------------------------------------------------------------------

سه شنبه شب بود دوست عزیزم امیر تماس گرفت با ما که اقا فردا چه کاره ؟!!؟ گفتم هیچ کاره چطور ؟!؟!
گفتش غروب ساعت 7 سالن فارابی در دانشکده هنر ( چسبیدست به دانشگاه امیر کبیر ) اونجا باش احسان و سارا بلیت گیر اوردن بریم کنسرت گیتار کلاسیک

من هم گفتم والا امیر جان من فردا کلاس آلمانی دارم ولی باشه خودم فردا بهت زنگ می زنم فقط شاید یه نفر رو با خودم بیارم ( هرچند اون یه نفر هم ترسیدیم بهش بگیم ) گفت باشه مشکل نیست به احسان می گم از بابک یا کاوه بلیت بگیره .

القصه فردا رفتیم دانشگاه و زنگ زدم به امیر و گفتم باشه مشکلی نیست و ساعت 6:20 می بینمت و ...
ساعت 6:30 با ده دقیقه تاخیر حضور یافتم در مکان مذکور و این وسط امیر هم با همراه محترمه ی خودشون کلی بد و بیراه به من داده بودن . خلاصه رفتیم یه کافی شاپ و مطابق معمول یه قهوه فرانسه نوشیدیم که احسان زنگ زد و گفت با سارا رسیدیم کجایید !؟!؟

ما هم راه افتادیم دانشگاه هنر وقتی وارد شدیم (هرچند شایان ذکر هست که احسان خودش مدرس گیتار کلاسیک هست و امیر عزیز هم خودش نوازنده گیتار هست ) رفتیم داخل و سه تا کاغذ بعنوان اطلاعات برداشتم که دوتاشو می ذارم ، چون اون یکی پوستر بود و دراز برا همین نمی تونستم عکس بگیرم ازش

این یه جورایی شناسنامه هست

http://i43.tinypic.com/2dl6e0x.jpg

این هم قطعاتی که اجرا باید می شد و با توضیحاتش و تاریخچشون که مثلا این قطعه اصلش از پیانو هست یا این قطعه دقیقا شکل رباعی خیام رو به شما می ده و ... که حالا اگه کیفیتش کمه و دوستی می خواست بهترش رو ببینه بگه تا برم اسکن کنم .

http://i44.tinypic.com/2qu3olk.jpg

از نکات جالبش این بود ، دختری که این قطعات رو می زد که فامیلیش هم خیام بود ، طبق گفته خودش در اواسط کنسرت ، 21 سال بود در ژنو زندگی کرده بود . خانوم گلفام خیام بخاطر این دوری بسختی فارسی صحبت می کرد ولی این مسئله هیچ چیز از شایستگی هاش کم نمی کرد . چه اون که بقول احسان که می گفت اصولا دختر جماعت در گیتار زدن خنگ هست و وقتی جرات می کنه جلوی این همه گیتاریست حرفه ای گیتار بزنه یعنی بی همتاست . و واقعا هم من تحت تاثیر قرار گرفته بودم هرچند جای یه نفر که خودشم می دونه کیه خیلی خالی بود اونجا .


از نکات خیلی حالبی که این خانوم داشت بسیار متواضع و خاکی بودنش بود بطوری که بعد از هر قطعه که با تشویق حضار رو به رو می شد از صندلیش بلند می شد و کاملا 90 درجه خم می شد و به همه حضار ادای احترام می کرد و برخورد بسیار دوستانه اش بعد از پایان کارش زمانی که رفتم طرفش تا بهش تبریک بگم هم واقعا منو تحت تاثیر قرار داد .

اون هم نه فقط در برابر من بلکه در مقابل همه کسانی که اومدن و بهش تبریک گفتند و حقیقتا وقتی بیشتر جا خوردم که فهمیدم خودش کل مخارج سالن رو داده و بلیت هاش رو بین گیتار زنای حرفه ای مورد قبول سطح تهران و کرج پخش کرده تا بیان و در موردش نظر بدن .

فکر کنم قطعه ی سومش بود که وقتی زد یه عده بی اختیار از جاشون بلند شدن و فریاد براوو براوو سر دادن هرچند به شخصه کار دومش که اخرش رو گذاشتم اینجا برای دانلود رو بیشتر دوست داشتم واقعا هنرنمایی دستاش اینجا معلومه
یه دقیقه هم بیشتر نیست ولی اخرش فوق العادست حرکت دستش !! ( تا یادم نرفته بگم فرمتش تری جی پی هست همین فرمت فیلم های موبایل )

http://www.4shared.com/file/77814500.../MOV00028.html

این هم یکی دیگه که رندم از بین 10 تا فیلمی که گرفتم گذاشتمش

http://www.4shared.com/file/77814954.../MOV00033.html

این هم چهره و پرستیژ دور خانوم خیام هست




این هم آخر کار که رفتم بهشون تبریک گفتم و در حالی که پدر و مادرش داشتن گریه می کردن از خوشحالی حاضر شد تا من یه عکس بگیرم





خیلی دوست داشتم مفصلتر در مورد اون شب بنویسم ولی واقعا نشد و دلیلش رو هم بذارید به گردن قاصر بودن کلام من !!

در کل برای من نوعی که اندک آشنای هم با گیتار کلاسیک نداشتم تجربه ی خوبی بود .

مانی

دوستی خاله خرسه یا اندر احوالات ملتی عجیب ؟!؟!!

دوستی خاله خرسه بطور کلی  این روز ها مصداق زیادی در کشور ما پیدا کرده و حمله به سفارت مصر مورخ 9 دسامبر و حمله به سفارت تعطیل شده ی آمریکا در ایران و مصداق های قدیمی همچون حمله به سفارت دانمارک و کانادا انگلستان و ... در گذشته این شبهه را ایجاد می سازد براستی سود این حرکات بیشتر است یا زیان هایش ؟!؟!



به عبارت بهتر ، بهتر نیست اینگونه تحرکات و حمله به سفارت های دیگر را به مخاطره انداختن منافع و امنیت ملی نام نهیم ؟!؟!














عکس فوق درگیری عده ای با نام دانشجو در مقال سفارت مصر است که با نیروهای ویژه درگیر شده و معلوم نیست که آیا این نیرو ها را صیهونیست یافته اند یا می خواهند به جان سفیر مصر تعددی بکنند !؟!؟ آنچه که مسلم است این است که نه چهره ی ایشان و نه برخورد نیروهای ویژه تظاهر هست و نه این نمایشی برای جهان است !!



شاید اگر سرباز وظیفه ای این وسط کشته یا مجروح می شد صهیونیست جهانی مشتی خورده بود . و از همه اینها گذشته گویا این برادران نمی دانستند که سفارت خانه بر اساس ضوابط بین المللی مانند خاک کشوری حساب می شود و چنانچه در این گیر و دار خسارتی بر سفارت وارد شود کشور افراد مهاجم باید خسارت آنرا بپردازد و آیا جز این است که در حمله ی سال گذشته به سفارت دانمارک بنا به دعوایی کشور فوق الذکر در دادگاه غرامتی یک میلیون کرونی از ایران خواسته شد و ایران محکوم به پرداخت 600 هزار کرون شد و علاوه بر خدشه دار شدن چهره ی حکومتی ایران مردمی از ایران به جهان معرفی شدند که پرچم آتش می زنند و با وانت پیکان خود را به دیوار سفارت می کوبند !!!!


هرچند که در جریان حمله به سفارت مصر نیز پرتاب مواد آتش زا و سنگ به داخل این سفارت و پخش آن توسط سایر تلویزیون های بین المللی اثبات منطقی بودن ما را داشت ولیکن اگر قشر دانشجو که مثلا فرهیخته اس اینگونه باشد پس چه انتظاری است از سایرین !؟!؟


هرچند وقتی رئیس جمهور کشوری با افتخار بعد از 4 سال نابودی  از آبادانی صحبت می کند و تمام دنیا را حیران در کار خویش معرفی می کند نباید انتظاری جز این داشت !!



همایش پرتاب کفش در مقابل لانه جاسوسی




همایش پرتاب کفش در مقابل لانه جاسوسی



هرچند که در این میان نتوانستم بفهمم اصولا پرتاب کفش به سفارت تعطیل شده ی آمریکا چه پیامی داشته ولیکن متوجه شدم اشغالگران سفارت آمریکا یک عده فحش دهنده دائمی استخدام کرده اند که هر روز جلو این چند تا خشت کهنه و سیم خار دارهای زنگ زده ابلیس بزرگ به بهانه های مختلف جمع شوند و انواع فحش و ناسزا را بارش کنند .



هر چند اگر کمی دیدمان را توسعه دهیم پس از 28 سال باید به این نتیجه برسیم هر چه بلا سر ما می آید از بی لیاقتی مسئولین پر مدعا و حراف خودمان است نه .... !!!!!!!!!!!!!!!



مانی

آی آقایان نکند قرار است خدا شوید !؟؟! ( مطلب برتر سال )

( متن زیر الهام گرفته شده از متنی با همان تیتر از بیژن صف سری سردبیر سایت منحل شده ی ایران ما در مورخ تیر سال ۸۵ می باشد ) 

 نقل است که روزی میرزا رضا صدیق الدوله نوری نزد مظفرالدین شاه رفت و پس از آنکه شاه احوال او را پرسید ، دستور داد تا مبلغ هزارتومان به او کمک کنند ، شاه ضمن دلجویی از صدیق الدوله گفت : حالا این پول را بگیر، انشا الله کارو بار ما که بهتر شد باز هم به تو کمک خواهیم کرد. اما این وسط  صدیق الدوله که متعجب شده بوده  به لهجه مازندرانی به شاه می گوید : وقتی در تبریز ولیعهد بودی همین حرف را میزدی حالا که شاه شدی باز هم همان وعده را می دهی ؟مگر قرار است بعد از شاه شدن چه بشوی ؟ نکند قراراست خدا شوی ؟!؟ 

 حال حکایت ما و دولت مردانی که مدتهاست بدین وضع عمل می کنند نیز حقیقتا بر همین مبناست و آقایانی که از سی سال وعده هایی جهت بهبود امور می دهند حال بد نیست با خود فکر کنند که پس نتیجه چه شد ؟!؟! 

 

انقلاب که تمام شد با صدای ترمیم حکومت و پاکسازی از عناصر مزدور دوره ای را گذراندید و آن جنگ ۸ ساله که حقیقتا تحمیلی بود بر دوش ملتی که تازه داشت خودش را جمع می کرد و آن خس خس سینه هایی که در جنگ آماده تحقق آرزویی بودند تا آقایان نا گاه خدا نشوند همه و همه گذشتو شد نعمتی با از دست دادن شهیدان و مفقود الاثران و جانبازان و ایضا یتیمان و زنانی که بی سرپرست شده بودند  . 

 

قریب دهه ای را با شعار سازندگی گذراندیم و روزی یک سد خاکی افتتاح کردیم و پروژه هایی نا تمام را افتتاح کردیم تا ثابت کنیم می توانیم . 

 

بعد از آن دولتی بر سر آمد با شعار مردم سالاری دینی و اینبار سیدی بود که سوپاپ اطمینانی را باز گذارد و نان و آب و غذا و مسکن را از فرعیات بخواند و آزادی مطبوعات و قلم را اصلی بخواند و با رای نجومی ۲۰ میلیون باز هم ابقا شد و ولی چه سود که از آن دولت هم جز گروهی زندانی سیاسی و مطبوعات توقیفی چیزی به ارث نرسید جز اجازه ی انتقاد از دولت  !!! 

 و دولت آن سید نیز به پایان رسید و به تابوت تاریخ پناهنده شد تا باشد افکاری از مردم آینده تا در موردش قضاوت کنند و انتخاباتی پیش آمد تا مردم بین بد و بدتر انتخابی کنند و مردمی که از ترس آنکه نکند قلندری انتخاب شود بی رای آنان رای ریختند و غافل از آنکه ... 

 

خود ادامه اش را می دانید و نیاز به گفتن نیست !! 

 

و حالا ما هستیم و آرزو های مانده بر دل از داغ انقلاب و ایضا از نهمین دولت انقلابی که با شعار مهرورزی، جهانی را با ما دشمن کرده .  

 

car_2008_21decb

 

دولتی که قرار بود باآوردن پول نفت بر سفره های مردم درمانده در معاش ، رفاه عمومی را جایگزین فاصله های طبقاتی کند اما خون دل به کاسه های خالی گرسنگان ریخت وبا ندانم کاری های بس حیرت آور، رونق بازاری اگر بود را به کسادی کشاند و هزاران کارگر را خانه نشین کرد، و عجبا که در آستانه چهار سالگی تولد شوم خود با وعده های سر خرمن ، سفت بستن کمربند ها را برای مدت ۴ سال دیگر را نوید می دهد و انتظار صبوری بیشتر از ملت صبور را دارد و ...... حیف که قلم نیز از ادامه صحبت قاصر است ، پس :  آی آقایان، نکند قرار است خدا شوید ؟ 

 

مانی

باران که می بارد تو می آیی !!

وقتی می خوای اولین متن یه وبلاگ رو بنویسی هزار تا ایده به ذهنت حمله می کنن که با این شروع کنم بهتره بعد تا می خوای شروع کنی به نوشتن عنقریب یکی دیگه حمله می کنه که نه آقا با این یکی شروع کنم خیلی بهتره !!  بعد از کلی فکر کردن که آقا مقاله سیاسی بنویسم یا اجتماعی یا تاریخی به خودم گفتم وقت واسه اونا زیاده و چه بهتر در مورد عشقم بنویسم .  

آره ، بارون !!

  

 

حالا چی شد که اولیش شد بارون !!  

 

بارون خودش یه فلسفست البته نه از قماش فلسفی کانت و هگل و از این قبیل بلکه فلسفش زندگی منه !! اصلا یه جور دیگه باز کنم قضیه رو بهتره !! 

 

همیشه از بچگی یادمه وقتی بارون میومد همه مردم می رفتن داخل خونه هاشون ، همه پنجره ها رو می بستن ، همه بچه هاشونو از توی کوچه خیابون صدا می کردن که آهای بچه بدو تو سرده ،‌ نچایی .  

حالا این وسط اون بچه مادر مرده ای که دوست داشت زیر بارون نفس بکشه تکلیفش کلی آه و نفرین و ناله و ... هست .   

 

بارون برای من نماد همه چیز هست ، نماد زیبایی ، لطفات ، بی ریا بودن و از همه مهم تر با احساس بودن و در عین حال مقدس !!!  . احساسی که برای وصفش می تونم بگم وقتی می بینیش سر خوش می شی و وقتی این حس رو قشنگ تر لمس می کنی که یادت بیاد چقدر از مردم تو همین کشور خودمون چشمشون همیشه به این آسمون دوخته شده که براشون امید بباره . 

 

برای من وقتی بارون می زنه تداعی روز های گذشته هست و عجیب تر اون هست که خاطره ی تلخی از بارون ندارم و این برای من زیباست که دوستانی دارم وقتی بارون میاد با اس ام اس و زنگ منو شرمنده خودشون می کنن و همیشه با حرفای قشنگشون به من یادآوری می کنن هنوز کسایی هستند که بارون رو وقتی می بینن منو بیادشون میارن و زحمت زدن یه زنگ یا مسیج رو به خودشون می دن . 

 

حقیقتش فکر نکنم کسی توی دنیا باشه که اندازه من بارونو دوست داشته باشه ، یه جورایی تطهیر کننده بودنشو قبول دارم چون وقتی زیرشم احساس تنفس پاک می کنم و خلوتی عجیب خیابونا به من این قدرت رو می ده که حتی زیر بارون عین دیوونه ها بدوم . 

  

 

اصلا یکی از دلایلی که به سیاوش قمیشی علاقه دارم ارادتی هست که نسبت به بارون داره و در همه آلبومهاش اون رو نمایان می کنه .  زیر بارون ایستادن حس جالبیه و در کنار پنجره ای که بارون می خوره نشستن و قهوه خوردن حس قشنگتری داره .  

حسی که با آهنگ فال قهوه شادمهر برای من تداعی کننده خاطرات قشنگ گذشتست و مطمئنم هیچوقت این حس از کنار من نمی ره . 

 

فکر کنم خیلی زیاد شد متن و دوست ندارم خسته کننده بشه متن و فقط بعنوان آخرین کلام در مورد وبلاگ بگم که تماما تلاش خواهم کرد مانند بارونی که از بی ریا بودن و صداقتش دم می زنم بتونم مطالبی بدور از ریا و با صداقت بنویسم .  

 

امید است مورد رضایت قرار گیرد . 

 

                                                                                                                  مانی