مطمئنا این جملات عباس میرزا به ژوبر فرانسوی را خوانده اید ! اگر هم نخوانده اید و دچار فقر اطلاعات تاریخی هستید باید عرض کنم که عباس میرزا پسر فتحعلیشاه بود که عده ای اعتقاد دارند که اگر تیفوس نمی گرفت و زودتر از پدر نمی مرد ایران مثل ژاپن فعلی می شد و ...
(( نمی دانم این قدرتی که شما اروپایی ها را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در فنون جنگیدن و فتح کردن و بکار بردن تمام قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه ور و به ندرت آینده را در نظر می گیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می تابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از سر شماست ؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری می دهد؟ گمان نمی کنم.
اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟... ))
فارغ از عباس میرزا که شاید خودش نیز متوجه عمق قضیه شده ، مسئله مطرح شده همین است که چرا اینگونه شده ...
شاید مثل صادق هدایت ببینم که در کتاب کاروان اسلام و در صفحه آخر این چنین مطرح می کند :
هرچند افکار چپ هم مشابه همین نظر را در بحث استعمار و چاپیدن کشورهای صنعتی و سرمایه دار و ... دارند که اولین مسئله ی مورد نظر در این میان اینگونه خویش را نشان می دهد که نظر مارکس در باب عقب ماندگی مللی مثل ما ، اتهام عقب ماندگی را از ما برداشته و به نوعی ما را در این منظر از جای متهم به شاکی می برد ! و من اینگونه مدعی می شوم که این ، خودش یه گام دیگر عقب ماندگی است !
شاید اگر ما در عالم واقعیت آنقدر عقب مانده نمی بودیم دلیل نداشت که منظماً به گذشته و به تاریخ و فرهنگمان ببالیم .
البته موکداً اعتقاد دارم که فرضیه توهم توطئه تا حدی صادق است و همه جا پاسخ گو نیست ولیکن این مسئله را اینگونه هم می بینم که چون ما در قافله صنعتی شدن عقب افتادیم ، آن سرمایه دار و استعمار گر بر گردن ما سوار شده و مقصر اولیه این سقوط خودمان هستیم ...
هرچند که با یک یا دو نوشتار نمی توان دلایل عقب ماندگی را نوشته و آنها را یافت ولیکن تا همین حد که سوالی در ذهن مخاطبان ایجاد شود ، برای ما کافی است .
مانی
============================================
جملات هفته : ( البته مصداق ماه داره )
===============================================
بچه که بودیم ( دوران ابتدائی ) خانوم معلم می گفت دو تا خط موازی وقتی بهم میرسند که روی هم بیافتند . به این می گن بینهایت ... حالا ما که با این اوصاف تا بینهایت هستیم ، بهتر نیست این همه نگرانی نداشته باشیم ؟
تاریخ این روزها زود زود آبستن ِ حادثه می شود . مثل یک دفتر مشق سفید که همون قدیما باید پرش می کردم ، تنت رو بوسه بارون می کنم ، تو فقط سر مشق بده ! فقط سر مشق !
انگار برایم خدایــــــی میکنی ...
===============================================
حوصله وبلاگ نویسیمان به انتها دارد می رسد
مانی
جمعه این هفته بهزاد ؛ یه سی دی داد به ما که داخلش همه آهنگهای کیوسک ( آرش سبحانی ) بود و یکی از آهنگای قدیمی داخلش که از آلبوم عشق سرعت بود با نام اینجا هیشکی سرجاش نیست ، یه بیتش خیلی جالب بود ، فاشیست های دیروز شدن رهبر اصلاحات !!
مصداق برای خودش این قضیه زیاد داره من جمله جناب محتشمی پور که نامه ای رو نمی دونم از کجاش در آورد اواسط دهه 70 و به اسم آیت الله خمینی زد و ریشه ی بچه های ملی مذهبی رو از بیخ کند و الان شده واسه ما نماد اصلاح طلبی و حتی جناب کروبی که در مقاله ی تقدیم به شیخ اصلاحات همانکه از حماق خنجر می زند به قدر کافی سخن در موردش گفته ایم و نیازی به اطاله ی کلام در موردش نمی بینیم !
ولی صحبت امروز من خیلی کلی تر و عام تر از این هاست ، و بیشتر در مورد امتی می چرخد که چماقی به اسم تمدن 2500 ساله را ساخته و با تاکید بر هویتی فرهنگی و کاملا من درآوردی به نام ایرانی و ... چنان بر سر اقوام و نژاد های دیگر می کوبند که ...
تا حالا شده تا به کودکان افغانی نگاه کنید ؟!؟! هرچند به قول نادر طالبی عزیز ما خیریه نیستیم و نه اینکه دنبال خیر نباشیم ولی ترجیح می دهیم مقوله های اینچنینی را ژرفاتر ببینیم ...
در این جغرافیای گربه ای شکل گویی افغانی انسان نیست و چنان بد به ایشان نگاه می کنند که گویی اینان جانیانی بالفطره هستند .
این از دستاورد های امتی است که با فریاد برابری انسان ها و اعتراض به تبعیض ایرانیان در فرودگاه های عربی و ترکی و اروپایی ، خواهان بهتر دیده شدن هستند !!
به عبارت بهتر ، ملتی که خود ادعای لیبرال بودن در برخورد با دیگر اقوام را دارند ولی به عربها و افغانی ها به مثابه گوسفندهای دوپا نگاه می کنند و هرچند حتی من پا را از این فراتر می گذارم و مدعی می شوم که ریشه ی اینگونه تحقیر نگاه کردن سایر اقوام را در زرتشت می توان یافت .
زرتشتی که غیر آریایی رو حیوانی دوپا می بیند و حشره های موذی صفتی می داند که باید پاک شوند !!
همه اینها در حالیست که اروپا به مرحله ای رسیده که دیگر این بحث ها در آن مطرح نیست و اتحادیه ی اروپا و واحد پولی مشترک و سفر به همه ی ملل اروپایی بدون گرفتن ویزا و ... همه و همه گامهایی است که به سمت توجه به انسان بودن افراد برداشته می شود و ما هنوز اندرخم عرب ملخ خور است یا سوسمار خور ؟! هستیم !
سخن کوتاه تر می کنم و نتیجه گیری خویش را در این تناقض ایده و عمل را بیان می کنم که چگونه می توان در حالیه مانند فاشیست ها خویش را برترین نژاد و قوم می دانیم دم از برابری بزنیم و این تناقض را چگونه می توانیم منکر شویم ؟!!؟
مانی
=============================================
جملات هفته :
=============================================
مانی
یکشنبه ، 17 آبان ؛ روزنامه آفتاب یزد سرمقاله ای توسط سردبیر خوش قریحه ی خود ، جناب واحدی مطلبی با این تیتر و متن قرار داده بودند که : شما هم لرزیدید یا نه !؟!؟
این چند خط یاوه مطمئنا نام مقاله نمی تونه بگیره و حتی تحلیل آبکی هم نیست ، چراکه من حتی نمی خوام تحلیل بکنم ...
من خسته ام ، از این مثلث دروغ و ریاکاری و ابتذال که سرتاسر این مملکت از بالا تا پایینشو گرفته .
آدمهای مذهبی ای که نه علی رادریافته اند و به خون سیدالشهدایشان چنان قسم می خورند که دعا می کنم همان امام شهیدشان دست از قبر درآورد و یقه اشان را بچسبد که نفهمند از کجا خوردند ...
همه چیز پر از دروغ و ریاکاری و ابتذال شده ...
این دو خبر هم اینجا شاید برای لرزش بیشتر بدن بد نباشند :
مشکلات جنسی عامل بیش از نیمی از طلاق های تهران .
تجاوز به عنف در حال یک رویه شدن است و ما همه در تعطیلاتیم .
14 آبان گذشته هم سالروز عزای عمومی تحصیلات عالیه در کشور بود ، حتما به خاطر دارید که جناب عوض علی کردان در 14 آبان سال گذشته بعد از نطقی کوبنده از بیژن نوباوه در رای گیری مجلس استیضاح شد !!
============================================
این بار بیشتر برای خودم می نویسم ، منی که این روزها ساکت تر از همیشه هستم .
از همه فراری و در عین حال بصورت مضحکی هم از تنهایی در فرار .
من از تنهایی لذت می برم ولی یک هفته هست که بصورت عجیبی از تنهایی فرار می خوام بکنم و درعین حال از هیچکسی نمی خوام که کنارم باشه و اصلا حوصله ی احد الناسی رو هم ندارم .
سه شنبه هم رفتم کمیته انضباطی و پنج تا برچسب، نچسب رو به ما چسبوندن به اسم تفهیم اتهام و ... جدا لعنت خدا به این سه شنبه ها .
دقیقا سه چهار هفته هست سه شنبه ها یه اتفاق خاص می افته ...
این وسط مسخره تر از همه اینا این هست که یه عده احمق فکر می کنن تو با منی !!! آخه اگه تو با من بودی یعنی اصلا احتیاج می شد من در چنین خرابه ای برا سبک شدن فکر خودم بنویسم !؟
این روزها مصداق زندگی ما زرشک هست ، زرشک !!
خلاصه اینکه این روزها نه حالمون خوبه نه روزمون ، درگیر یه مصیبتی هستیم به اسم زندگی .
از بارونم گویا خبری نیست !!
==================================
سخنان هفته :
آیت الله شریعتی رئیس دانشگاه علامه طباطبائی تهران در مصاحبه ای یک صفحه و نیمی با روزنامه جام جام در روز پنجشنبه : درست است که ما از غرب در علوم تجربی مثل پزشکی و جت ساختن عقب افتاده ایم ولی در علوم انسانی بسیار جلوتر هستیم !!!
محمود احمدی نژاد در سفر به ترکیه در کنفرانس مطبوعاتی : ما منتظریم که این تغییرات در امریکا صورت گیرد. من بعد از انتخاب اوباما به او پیام دادم و کمک کردم تا بتواند تغییراتی را انجام دهد.
قائم مقام حزب موتلفه اسلامی ، اسدالله بادامچیان : از حامیان میر حسین فقط مارکسیست ها و منافقان باقی مانده اند .
==================================
ترجیح دادیم کامنت های متن بسته باشد .هرچند سخن بسیار است ...
مانی
بین خبر های زیر چه جمعی می توان بست ؟!؟! شما هم ارتباطی که من بین این اخبار دارم حس می کنم رو حس می کنید ؟!؟!
سیاست های متناقض در مورد زنان خیابانی
رشد عجیب میزان طلاق در استان تهران
قتل های ناموسی هنوز هم در جنوب ایران گسترش دارد
در بررسی مجدد ، اجازه ی ازدواج دختر فقط با پدر و جد پدری است
درگیری و ضرب و شتم بیشترین میزان مراجعه به دادگاه های خانواده قزوین است
آیت الله صافی گلپایگانی : باید دانشگاه های دختر و پسر جدا شوند .
مگه خودت خواهر و مادر نیستی ؟!؟!
==================================================
قرار بود در مورد علمای اهل سنت یه چیزایی بنویسم که بنا به دلایل امنیتی منصرف شدم و چون ملیسای عزیز در کامنت مطلب قبلی اشاره کرده بودن ببینن نظر من نسبت به ادریس شافعی چی هست ، نظرمو بصورت فشرده می نویسم :
مسئله ی جالب برای من در میان سه تا از چهار فرقه اهل سنت ، امامانشون هست ، یعنی احمد حنبل و ادریس شافعی و ابوحنیفه .
مسئله ی جالب برای من این هست که هر سه ی اینها بخاطر حفظ عقیدشون کشته شدن .
ابوحنیفه بخاطر نپذیرفتن سمت قاضی القضات از سوی منصور ، خلیفه وقت عباسی به زندان افتاد و بخاطر عفونت شکنجه های روی بدنش و عفونت زخم های شلاق خورده اش کشته شد !!!
و یه مسئله جالب دیگه در مورد ایشان این هست که هروقت حکمی صادر می کرده می گفته این رای من است و بنظرم صحیح ترین رای هست و اگر کسی بهتر از این رای در این مسئله بدهد مطمئنا از من به صواب نزدیک تر است و واجب است اطاعتش کرد .
نکته جالبتر اینکه ابوحنیفه به قیاس شدیدا اعتقاد داشته و بیشتر احادیث رو قبول نداشته مگر آنکه تواتر آنها زیاد بوده باشد و بنظر می آید دلیل دوم کشته شدنش آن بوده که اعتقاد به اختیار داشته ، نه جبر !!!
ادریس شافعی که فقهش بسیار به شیعه نزدیک است و تقریبا پویاست ، راهی میانه بین مالکیه و ابوحنیفه در میان گرفت و و مثل اوبحنیفه در قبول حدیث سخت گیری می کرد ولی راه هایی برای تشخیص احادیث صحیح ایجاد کرد مثل قبول کردن همه احادیث بعضی محدثان .
ادریس شافعی بعلت رد فرضیات و بررسی حقایق موجود و نقد بر قیاس ابوحنیفه در سر کلاس خودش مورد حمله ی یکی از هواداران ابوحنیفه قرار گرفت و کشته شد !!!
احمد حنبل که از مذهب فقهی حنبلی وی ، وهابیت پیدا می شود ، وی بسیار به حدیث اعتقاد داشت و به نص شدیدا معتقد بود و به دلیل اعتقاد بر اینکه قرآن قدیم است و مخلوق نیست ، وی بیشتر عمر خویش را در زندان بود و در حال شلاق خوردن بود و سرانجام از شدت ضعف جسمی مربوط به شکنجه های سالیان متمادیش فوت کرد .
حالا اینکه من می گم اینان برای من شخصیت های جالبی شدند این هست که وقتی نگاه می کنم می بینم بزرگ علمای شیعه در حد این سه نفر باشد علامه مجلسی است که خودش آخوند درباری سلطان حسین بوده و حدیث جعل می کرده برای بقای خاندان صفویه و وقتی هم معترض می شی که آقا این مرد چرا رفته در دربار ظلم و جور و ... ؟!؟!؟ پاسخ می شنوید ، تقیه کرده اند آقا ، تقیه !!!
و شاید باید اینجا باز هم نامی از شریعتی ببرم که می گوید : در تشیع علوی تقیه یک تاکتیک عملی است و بسته به شرایط و اوضاع و از این رو به تشخیص رهبر گاه ممنون می شود ولی در تشیع صفوی ، تقیه یک اصل اعتقادی است و ثابت و لازمه ی شیعه و تعطیل کننده ی همه وظایف شیعه !!!
بنظرم باید به شریعتی حق داد تا احمدحنبل را شیعه تر از بسیاری از روحانیون شیعه بداند !!!
================================================
جملات هفته :
=============================================
مانی
فارغ از تفکرات من نسبت به مسئله ی اقلیت های ایران ؛ مدتهاست تفکر در مورد ضرورت ملت سازی را حس می کنم ، که شاید ریشه های آن را بتوان در خاندان صفویه یافت که با ایدئولوژی دینی و ناسیونالیستی معجونی ساخته و بقول دکتر شریعتی میان خاندان پادشاهی و دینی ایران پیوندی ایجاد کردند ( ازدواج شهربانو و امام حسین و ... )
هرچند این مسئله دوام چندانی نداشت و در دوره ی کوتاه افشاریه بطور کامل فراموش شد و در دوره ی خان زند و قاجار نیز کمترین اهمیتی نداشت و تنها در ایدئولوژی پهلوی اول بود که تکاپو بر سر ایرانی گری و ناسیونالیسم روی داد .
آنچه که مسلم است زمانی که بحث قومیت های ایران را می کنیم باید توجه داشته باشیم از جهات سنن و آداب و گاها زبان کمترین وجه اشتراک در بین ایشان موجود است و گاه چنان با یکدیگر غریبه هستند که قیام های خودمختاری را در پی داشته اند !!!
قیام های کرد های ایران با رویای کردستان بزرگ و تبلیغات آذربایجان با شعار بزرگ ؛ آذربایجان بزرگ با پایتختی تبریز که مدتها نقل حتی کاندید های سیاسی کشور آذربایجان بود و قیام ترکمن های ایران در گنبد کاووس و درگیری های فعلی در سیستان و بلوچستان تحت لوای اعتراض به تبعیض نسبت به اهل سنت انجام می شود و حتی همکاری برخی شیوخ عرب نشین خوزستان با صدام حسین در هشت سال جنگ تحمیلی این تصور را ایجاد می کند که براستی اتحاد در ایران و استفاده از برابری در ایران واقعیت دارد ؟!!؟
سه روز قبل نمایندگان اهل سنت در مجلس در اقدامی هماهنگ به اعتراض به رئیس جمهور پرداختند که طی آن ، ایشان به دولت معترض بودند که چرا محمود احمدی نژاد احدی از اهل سنت را به کابینه راه نداده ...
در کنکاش این مسئله که چرا اقلیت های قومی در ایران کمترین اتحاد و یا همکاری ای با دولت مرکزی ندارند و بیشتر این اعمال قهریه است که موجب وحدت ایشان شده تا اعمال عدلیه تنها به سه نتیجه رسیدم و آن این بود که :
===================================================
مانی
از اونجاییکه من باب سیاست دچار تهوع می شیم و از آوردن بحثای مربوطه به اون شروع به کهیر زدن می کنیم و از طرفی هم مونده بودیم چی بنویسم و آپ کنیم یاد یه قضیه افتادم که تقریبا دو هفته پیش اتفاق افتاد .
قضیه از این قرار بود که دو هفته پیش بود که یکی از دخترای همسایه منزل سابقمون رو توی بلوار فردوسی دیدم و بعد از سلام علیک و حال و احوال و ... پرسیدم چه خبرا ؟!؟!؟
برگشت با یه هیجان خاصی گفت بالاخره داف علیرضا شدم
ما هم مات و مبهوت مونده بودیم ؛ راستش دلیل جا خوردنم این بود که چه جوری یه دختر می تونه با افتخار خودشو به این لقب مضحک ملقب کنه و کلی هم شاد باشه از این قضیه !!
شنیدن این کلمه از دهن یه عده پسر که کل فکر و ذکرشون به تیپ و گردششون باشه خیلی چیز عجیبی نیست ولی وقتی در 360 مرحوم یه سرچ کوچیک می کردی و می دیدی که ملت با چه افتخاری از لفظ داف برای خودشون استفاده می کنن و برای توصیف خودشون از عباراتی مثل یه داف مهربون و ... استفاده می کردند و خیلی هم خوشحال می شدند اگه کسی بیاد و بگه این دافی ای که می بینی ، ژیگولیه منه و ... یه نتیجه می تونی بگیری و اون هم اینکه ما ملت نگون بختی هستیم که حتی ریشه کلمه رو هم نمی دونیم و این وسط برای عقب نیافتادن از غافله ی مدرنیته ، بعلت جهل و کم سوادی خودمون به این معانی دم دستی آویزون می شیم و از همه مهم تر اینکه وقتی به همان خانم ها کمی گیر بدهی دم از آزادی و برابری زن و مرد می زنند و حجاب را مسخره و از تضییع حقوق زنی دم می زنند که خود با افتخار صدایش می زنند ؛ دافی و کسی نیست که یقه شان را بگیرد و بگوید ، آهای خانوم تویی که با لفظ داف سطح خودت رو میاری پایین چه جوری دم از حقوق و شخصیت از دست رفته و پایمال شده زن می زنی !؟!؟
======================================
یه خبری رو چند روز پیش خوندم با این تیتر :
سردار رویانیان :یک عده آشغال می گویند این رهبر ، نظام و قانون را باید تغییر داد .
نمی دونم چرا ناخود آگاه یاد این عکسه افتادم ( اگه بی ادبی بود شرمنده ، ولی باور کنید یادش افتادم دیگه )
==============================================
هفته ای که گذشت بخاطر فشردگی امتحانات کل شب و روز مارو بهم ریخت و صد البته که باید بگم به حرف گربه سیاهه که بارون نمیاد ، میاد !؟!؟
این بارونه که گفتم ربطش به تولد خودم تو این هفته هست ، 31 تیر
مانی
امشب من دوباره متولد شدم !!!
به ساعت من الان 5 و ربع صبح جمعه هست و بخاطر سفر اهل بیت فرصتی شد تا بازهم دو روزتنها باشم توی خوونه و در تنهایی به مسائل عمیقتری فکر کنم !!
قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن یه قضیه ای رو می گم که امشب اتفاق افتاد ، حوالی ساعت یک و نیم صبح بود که خیلی هوس بیرون رفتن پیدا کردم و با ماشین راه افتادم و خودم هم متوجه نشدم چطور سر از نزدیکی های دانشگاه در آوردم و چقدر خوش یمن بود این اتفاق !!
امشب ( بلکه هم صبح ) حدودای 2 بود که وایستاده بودم بغل یه پارک و داشتم فکر می کردم و به ماه هم نگاه می کردم که یه پژو 206 اومد بغلم زد رو ترمز و یه پسر سرشو آورد بیرون و گفت آقا سیگاری داری !؟!؟ ( برای دوستان پاستوریزه ترجمش می شه حشیش ) بنده هم عرض کردم خیر و همین مسئله باعث شد با هم شروع کنیم حرف زدن تا ساعت 4 ، شاید باورش براتون سخت باشه ولی من بزرگترین درس زندگیمو امشب از یه معتاد به شیشه یاد گرفتم ؛ آریا پسری که لیسانس حقوق از دانشگاه تهران داشت و 5 سال بود درگیر مواد بود بالاترین درس زندگی رو به من داد .
توی صحبتاش یه انرژی خاص بود و وقتی بهم گفت به خدا اعتقاد داری و من گفتم نه هیچی نگفت و رفت طرف یه شاخه درخت که چندتا شکوفه ازش در اومده بود . یه گلش رو چید و گفت این گل رو می بینی ؟!؟! گفتم آره گفت بنظرت الان چه جوریه ؟!؟! گفتم ساده !! گفت برداشت دیگه نداری ؟!؟ گفتم نه ، برگشت بهم گفت همین گل رو توی صد و پنجاه میلیون زاویه دیگه هم می تونی ببینی !!
واقعا لرزیدم ، حس غیر قابل وصفی بود !! آریا راست می گفت . من خیلی تک بعدی شدم .
حس فعلیم که دارم اینارو می نویسم واقعا غیر قابل وصفه و باور کردنی نیست برای خودم هم ؛ واقعا راست می گفت ، که حتی آسمون هم همیشه طوسی و آبی نیست و بعضی وقتا باید ازش رنگ سبز رو تشخیص بدی !!
=======================================================
وقتی هیچ چیزمان به هیچ چیزمان نمی آید !!!
بارها شده که افرادی رو مشاهده کردم که از احساسات و عواطف دینی و احساسات ناسیونالیستی افراد برای تبلیغ و هزاران ترفند سود رسان استفاده کرده اند ولیکن آنچه که مرا بدین مسئله متعجب می سازد آن است که جدید به کرات مشاهده می شود اسامی منتخب برای این گونه مسائل بسیار بی ربط انتخاب شده و گاها خود باعث مضحکه شدن آن مسئله شده است ، اینکه براستی متلیان نامگذاری در ایران چه وظیفه ای دارند خود نقدی جدا را می طلبد ولیکن ، دیدن پیتزا فروشی با نام فدک و یا تهیه غذای بی بی زینب بیشتر آدمی را به این مسئله وا می دارد که براستی تفکر کند و ببیند ، آیا صاحبان این مکان ها از روی ارادت خویش به این مسائل نامگذاری کرده اند یا خواسته اند با دست آویز قرار دادن این اسامی برای خویش بازاری راه بیاندازند !؟!؟
شاید با سراغ مصداق گرفتن کار راحت تر شود !!
صبح یکی از هفته های گذشته بود که باید آماده دانشگاه رفتن می شدم ولی از شدت خواب توان بلند شدن از تخت رو نداشتم و بالاجبار به هر ضرب و زوری بود خودم رو به کاناپه رسوندم و با روشن کردن ماهواره یه موسیقی بی نهایت یاوه به گوشم خورد با مضمون :
یه خبر داغ دارم عاشقت شدم خیلی زیاد چون دلم می خواد !! ( یه چیز تو همین مایه ها بود )
انقدر این آهنگ و شعر و حرکات خواننده زن این ترانه مسخره و بی ربط بود که نه تنها خواب از کلم پرید بلکه بلافاصله راهی دانشگاه شدم !!
جدا از این مسائل یه چیز خیلی مسخره داخل کلیپ این ترانه نقش فروهر روی شیشه موتور پسری بود که مثلا نقش معشوقه رو داشت !! به تصویر توجه کنید ! دقیقا مثل اینه که یکی بیاد جلو شیشه موتورش بزنه یا قمر بنی هاشم و بعد باهاش بره تک چرخ بزنه تو خیابونا !!!
چند وقت پیش هم در داخل خیابان ستارخان یه میوه فروشی دیدم با نام محمد رسول الله که واقعا سر این یکی رو نفهمیدم !!!
====================================================
کدام یک را باور کنیم ، کرامت انسانی ؛ یا غارت ؟!!؟
فکر می کنم چهارشنبه هفته گذشته بود که در حین رفتن به کلاس های روزنامه نگاری بودم که این کاغذ رو بر روی یک دیوار در خیابان بهشتی قبل از قائم مقام دیدم .
شاید فردی که این کار را می خواهد بکند در دوران کودکی تنها دغدغه اش اسباب بازی هایش بوده که آن هم احتمالا چیزی جز چند پلاستیک و قایقی کاغذی نبوده و همیشه از نداری خانواده اش مجبور به قناعت بود و اگر پول نداشت لباسی نمی خرید و اگر در اوج نا بسامانی ، فقر باعث ایجاد تنش در خانه پدریش می شده با رویای دکتر شدن و نجات خانواده اش خویش را غرق می کرده و این گونه فقر را باور نمی کرده .
ولی حالا بزرگ شده !! ، حالا باورش شده که گاهی برای چرخش زندگی باید حتی قید کلیه را هم زد تا کمی بیشتر بتوان نفس کشید !!!
====================================================
این نوشتار هم تموم شد و ساعت تقریبا 6 و پنج دقیقه صبح و هست و کم کم داره خوابم میاد و بد نیست یه خواب 4 ساعته ای بکنم چون ساعت 11 باید جای مهمی باشم .
بازم مثل همیشه چندتا نکته کوچیکو بگم و از خدمت مرخص بشم !
مانی